فیاض نوجوانی که به عنوان اولین نفر از محله به جبهه میرود. به دنبال ورد زبان شدن فیاض در محله، غلام که همیشه با او مشکل داشته تلاش میکند به هر ترفندی این ذکر نیک فراموش شود. غلام که سر نترسی دارد سختترین راه را برای جلب توجه در پیش میگیرد. خرسی از دامنههای سبلان به کندوها هجوم میآورد و شکارچی نامدار محل در شکار آن ناموفق است. غلام به کمک دوستان خود عزم شکار خرس میکند اما در این راه سگ محبوب غلام(قیزیل) به دست خرس کشته میشود. غلام مورد تمسخر اهل محل قرار میگیرد. در همین زمان فیاض از جبهه نامههایی به بچههای محل میفرستد. غلام در جواب نامه بد و بیراه مینویسد و در ادامه با وقوع اتفاقهای مختلف عزم جبهه میکند تا فیاض را پیدا کند.