یاد عقدکنان گلنار میافتم. گلنار لباس تور سبز پوشیده و روی صندلی نشسته، لبخندش پررنگ تر از همیشه است. یکی دارد با سوت آهنگ عروسی میزند. حالا من به جای گلنار روی صندلی نشستهام، لباس تور سبز پوشیدهام، لبخند گلنار هم آمده روی لبهای قرمزم نشسته. کنار دستم برادر راضیه است با لباس خاکی جنگ. همه دخترها دورم جمع شدهاند.