همه چیز از یک تصادف شروع میشود و آدمهای داستان را وارد داستان دیگری میکند. گلنوش رخشان دانشجوی نمونه و ممتاز دانشگاه در عین ناباوری اخراج میشود و این موضوع را پایان زندگی تحصیلیاش میبیند. او که به تازگی در یک تایپ و ترجمه مشغول به کار شده است با اتکا بر دانستههای خود، شروع به نوشتن پایاننامه برای دانشجویان مرفه میکند. رخشان از دانشگاه و تمام دست اندرکاران آن بیزار است اما درگیر استادی میشود که با یدک کشیدن عنوان دکتری زندگی آشفتهای دارد و نمیتواند نظمی به آن بدهد. اما این سرنوشت است که تصمیم میگیرد قلبی که با نفرت پر شده لایق عشق است یا نه.