پیجوییِ مباحث نظری در سینمای ایران، سینمایی که در دو قطبی «صنعت فیلم کمبازده و غیرفراگیر» و «سینمای هنری گاه پیشرو و گاه فراگیر» گرفتار آمده، غالباً در نهایت، به جای رسیدن به نتیجهای زیباییشناختی، به موضعی فرهنگی ـ اخلاقی ختم میشود. این نکته که در شرایط ناسازگار، فیلمسازان خلاق به استادانی اغلب بیکار و تحلیلگر پارهوقتِ شرایط موجود تبدیل میشوند بیش از آنکه حسرتانگیز باشد ابهامآمیز است. شاید علت آن باشد که جریان اصلی سینمای ایران هرگز مفهوم بالندگی را طی دورانی طولانی تجربه نکرد یا جدی نگرفت. تصور کنید اگر جریان اصلی سینمایی را با توجه به موفقیت تجاری، با نمونههایی مثل جدایی نادر از سیمین، اجارهنشینها و زیر پوست شهر تعریف کنیم، سینمای پیشروِ موفقتری خواهیم داشت یا زمانی که از راه دوبارهسازی فیلمفارسی به تعریف فیلم عامهپسند میپردازیم؟ اگر فیلمی چون ناخداخورشید را در این چارچوب ببینیم، آن وقت میتوانیم به چیزی بیش از یک فیلم دست یابیم؛ به صنعتی که در تداوم کیفیت تولید تعریف میشود و فیلمسازی در حدواندازهی تقوایی به عنوان یک روایتگر که میتواند در مسیر بالندگی صنعت سینما به معنای رابطهی عرضه و تقاضا مؤثر واقع شود.