کتاب ما چند نفر مجموعه داستانهای کوتاهی است که به قلم مینو رضایی نوشته شده است وتوسط نشر صاد منتشر شده است. گزیده کتاب: گیر کردهایم در ترافیک ورودی به اسکلهٔ قشم. پسر کوچکم دوباره دستشوییاش میگیرد. میآیم بیحوصلگی کنم که نگاه مظلوم و پرتمنّایش بین موهای فرفری منگولهشده، دلم را میبَرد. دستی را میکشم. باعجله پیاده میشویم و کنار جاده سرپایش میگیرم. بعد میگذارمش روی زمین و با شیشهٔ آبمعدنی دستهایم را آب میکشم. درِ شیشه را که میبندم، بوق ممتد ماشینهای پشتسرم بلند میشود. زود شلوارک قرمز پسرم را از روی زمین برمیدارم که بپوشانمش و راه بیفتیم؛ اما پسرم نیست. هرچه دوروبرم را نگاه میکنم، نیست. انگار در لحظهای غیب شده. ماشینها بیشتر بوق میزنند. سوار ماشین میشوم و خلاص میکنم. شلوارک قرمز پسرم هنوز توی دستم مانده. توی ترافیک دائم سر میگردانم تا پسرم را پیدا کنم. میبینمش. پسرم با پایینتنهٔ لخت با چند بچهخیابانی سیهچرده و لاغر هندی بین ماشینها راه میرود. نگاهش از من عبور میکند؛ اما انگار نمیبیندم. به بچههای هندی نگاه میکند. بدوناینکه دقیقاً بداند باید چهکار کند، به تقلید ازشان دستش را برای گدایی از رانندهها بالا میآورد. دلم ریش میشود. در چشمهایش سردرگمی و ناآشنایی است. انگشتهای کوچکی روی گونههایم کشیده میشود: «مامان! ما رو ببین!» چشمهایم را باز میکنم. سهقلوها با صورتهای آغشته به شکلاتصبحانه و چشمهایی که زیرِ لختی موها بهزحمت پیداست، نگاهم میکنند. رو برمیگردانم. باید برگردم. باید برگردم و پسرم را از جمع آن بچههای هندی بکشم بیرون. سوار ماشینش کنم و تهدیدش کنم که دیگر هیچوقت، هیچوقت اینطوری سرش را نیندازد پایین و برود. باید از جنایتهای بچهدزدها برایش بگویم. چشمهایم را میبندم. هومن میآید توی اتاق: «سوپرایز!» هومن تو را به خدا! تو را به خدا! من حتماً باید ده دقیقهٔ دیگر بخوابم. الان نباید بلند شوم. فقط ده دقیقه! باشد؛ ولی اگر باز فشارت افتاده بگو تا یک چیزی درست کنم! افراد قبیله! برویم دستانمان را بشوییم.
نویسنده قلم بسیار محکم و درعین حال ظریفی دارد؛ نویسندۀ زن این کتاب، مشخصا به جزئیات توجه دارد و رنگهای زیادی در لابلای کلمات و قصهها خودنمایی میکند؛ خواندن این کتاب را به هرکسی که روایات زندگی روزمره و ریزکاریهای معمولی و روتین آن را دوست دارد و درعین حال بدنبال قصهای زنانه ورای زندگی عادی میگردد، توصیه میکنم.