همچون یک داستان اولین اثر پناک است که به فارسی ترجمه میشود. در این کتاب، پیام دانیل پناک در مقام منتقد سنتهای دست و پاگیر تعلیم و تربیت و فرهنگ به بزرگسالان و نوجوانان با صدایی یکسان به گوش میرسد. او در قالب داستان و قصههای نغز و طنز، سختترین و خشکترین اصول و مفاهیمآموزش و پرورش را به نقد میکشد.
...شگفت اینجاست که اگر از نسلی، محیطی و یا خانوادهای متفاوت باشیم که بهنحوی از کتاب خواندن منع شدهایم، این برخورد از جنس دیگری خواهد بود.
بس کن، لازم نیست اینقدر کتاب بخوانی، عاقبت چشمهایت را از دست میدهی!»
پاشو، برو بیرون بازی کن، هوای به این خوبی، حیف نیست؟!»
چراغ را خاموش کن، صبح شد.»
آری، روزها برای کتاب خواندن، هوا زیادی خوب بود و شبها هم زیادی تاریک!»
دقت کنید بخوان» یا نخوان» هر دو در وجه امری صرف میشد. حتی در گذشته نیز همین گونه بوده است. به این ترتیب که خواندن کاری مخرب قلمداد میشد. با کشف رمان، لذت سرپیچی از امر و نهی پدر و مادر نیز تجربه میشد، لذتی مضاعف. یادش بهخیر، آنا کارنینا خواندنهای پنهانی، زیر لحافهای کت و کلفت در روشنایی ضعیف چراغقوههای فکسنی! و آنا کارنینا که به چه حالی در آن نیمههای شب چهار نعل به سوی ورونسکی میتاخت.
آنها عاشق هم بودند، چقدر زیبا بود و چقدر زیباتر میشد اگر آنها عاشق مخالفت با ممنوعیت خواندن کتاب هم بودند و اگر عاشق اعتراض به پدر و مادرها هم بودند و اعتراض به تکلیفهای ملالآور ریاضی، مشقهای زبان فرانسه، که بیبرو برگرد میباید انجام گیرد، عاشق اعتراض به مرتب کردن اتاق، اعتراض به شق و رق نشستن اجباری بر سر میز غذا، اعتراض به دسر، اعتراض به آنچه مسابقات فوتبال و جمع کردن قارچ را به تمسخر میگرفت...
آنها یکدیگر را برگزیده بودند و این انتخاب بر هر چیز دیگری ترجیح داشت. وای خدایا، چه عشق زیبایی.
و چه داستان کوتاهی.