روزی روزگاری، آقا خرسِ و خانواده اش در مزرعهای زندگی میکردن و در کنار حیوونهای دیگه اوقات خوب و خوشی رو میگذروندن.
جمعهی آخر هفته رسید و همهچیز برای اجرای تئاتر مزرعهای فراهم شدهبود.
برونو، سوفی، زازا، سارا و ادوین مشغول درست کردن کباب بودن.
چون اون شب میخواستند بخاطر آخرین اجرای نمایششون جشنی رو برپا کنند.
همینطور قرار بود روز بعد، تمرین نمایش جدید برونو، به اسم "دسر عجیب" رو شروع کنن.