مهندس جانان نیک پور، دختر غیور ایلیاتی، مدیریت پروژهی سنگینی را بر عهده دارد تا بتواند، با کسب درآمد بالا، از راز خانوادگیاش، بهخوبی حمایت کند! در این راه، با وندور شرکت زیمنس (نماینده زیمنس) مهندس موسوی، دیداری دارند، کسی که جانان بایستی در این پروژه با او کار کند و رضایت خاطر موسوی برای شرکت «دوار نیرو» و مدیر پروژهاش؛ جانان، پوئن بسیار مثبتی است! مهندس موسوی که اصالتاً ایرانی است و مقیم آلمان، در دیدار اول، بسیار محترمانه و دوستانه با جانان برخورد میکند و مکالمات خوبی دارند برای شروع یک همکاری دوجانبه اما، در دیدار دوم، وقتی که در محیط اجرای پروژه هستند، کارشکنیهای موسوی شروع میشود و جانان میماند، با دشمنان بیحدواندازهاش که در روایت یک به یک سروکلهشان پیدا میشود و مهندس موسوی بدقلق که گویا گذشتهای بسیار تلخ و دردناکی داشته است! این دو، بنا به دلایلی، در طول قصه، در جادهای صعبالعبور همسفر میشوند، سفری که حدود چند ماهی طول میکشد و عاشقانههایی که در طول سفر رخ میدهد، اما اینها نه پایان قصه است و نه همه قصه…
بااحترام به دیدگاههای داده شده ، داستان گیرایی داره ولی بسیاربه حاشیه پرداخته شده مثل مکالمه های طولانی وبدفعات زیاد کودک بالهجه خودکودک، که اگرکم استفادمیشدشیرین بود.
5
خیلی شیرین و دلنشین بود با اینکه تیه طلا رو خیلی با اشتیاق نخوندم زرپران رو خیلی دوست داشتم ممنون از نویسنده عزیز
2
خوندنش لذتی نداشت. جاهایی هم حال دل آدم را می گرفت. روی روح و روان آدم سوهان میکشید.
3
به شدت توصیه میکنم بخونید بکی از بهترین رمانهایی بود که خوندم