یکی بود یکی نبود، یک جایی، دورتر از دور دستها، جایی میون دریای شفاف و زلال، یک جزیره بود به اسم “سرندیپیتی”.
اینجا همون جایی بود که تموم موجوداتی که از رویاها و تصوراتتون میاومدند توش زندگی میکردند؛ اسبهای تک شاخ، اژدهایان، خرگوشها و خرسها.
حتی موجوداتی فراتر از خرگوشها و خرسها هم بودند.
توی یکی از درخت های سیبِ چمنزارهای جادویی، کرم پیلهساز سرندیپیتی که روی تنش پرز و کرک داشت زندگی میکرد.
توی این درخت، که بهش درخت رویاها میگفتند، کرمهای پیلهساز زیادی باهم بازی میکردند و روزهاشون رو میگذروندند یا در واقع، تا زمانی که تبدیل به پروانه بشن، در کنار هم زندگی میکردند.