جیمز آلن در کتاب «انسان و نظامها» رنجِ انسان را یک معلول میداند نه امری برآمده از سرنوشت. جملۀ معروف او «انسان همان اندیشه است» نیز یک تفکر نظاممند و منطقی را به مخاطب القا میکند. در کتاب حاضر، او ما را از پس تحولات پایانناپذیر این دنیا و ناامنی و حس فلاکت زندگی فرامیخواند، دستمان را میگیرد، نگاهمان را از دیگران و دیگرها به خودمان معطوف میکند و اندیشۀ ما را از پرسه زدن در دنیای وهم و تعصب، به زمین میکشاند تا پایِ اندیشه را بر زمینِ خاکی بگذاریم، ریشه بدوانیم و شکوفا شویم. جیمز آلن تلاش میکند از علم، فلسفه و دین، یک قطعیت برای ما بسازد تا با تناقضها و تشویشهای زندگی بهتر سر کنیم.
او نظامهای سیاسی و اجتماعی را برآمده از خواستهها و نیازهای مردم همان نظامها میبیند و از این نگاه به دیگر جملۀ او میرسیم که «ما همان ساختههای خودمان هستیم».