همۀ خوابهایم تکرار یک خواب واحدند، با تکتک جزئیاتش، خوابی که دوباره و دوباره به سراغم میآید. در این کابوسِ همیشهیکشکل، من پای پلهها، در دالان ورودی، رو به چارچوب فولادی و شیشۀ نشکن درِ بیرونی ایستادهام و تقلا میکنم قفل در را باز کنم. آمبولانسی بیرون، توی خیابان، منتظر است. پرهیب درخشان امدادگرها را از آن طرف شیشه به شکلها و اندازههای نامعمول میبینم، درحالیکه صورتهای آماسیدهشان شبیه قمرهای نورانی است.
کلید می چرخد.
ولی تلاشم بیهوده است.
جملهها و ایماژهای سابو به طرز غیرمنتظرهای به خاطرم میآیند و شور و احساسی قوی برمیانگیزند. این اثر فهم من از زندگیِ خودم را تغییر داد. رمان "در" که اثری است حاوی صداقتی سفت و سخت و ظرافتی مویبینانه، داستانی است که در آن، در ظاهر امر، اتفاق چندانی نمیافتد.
- کِلِر مِسود، نیویورک تایمز، بوک ریویو