مارتینیِ «کبیر» خوشچهره است و خوشقریحه، نویسندهای با استعدادی نبوغآمیز، و در یککلام، از آن آدمها که همه میخواهند جای او باشند. آینده، روشن است و نویدبخش اما شاید نه برای او که فروتن است و گوشهگیر و حتی خودویرانگر. حالا چهطور باید از نور فلاش دوربینها و آتش عشق نافرجام میریام، ستارهی نوظهور هالیوود، در امان بماند؟ نکند چشمک ستارههای بخت، دروغین باشد. آن هم در حق او که آدم سادهای است و خجالتی، آدمی که در جیبهایش فقط چند سکه و اسکناس دارد، دو کبریت سوخته، هفت دانه برنج و سرباز فلزی کوچکی که رنگش کمی سیاه شده.