«حقارت» داستانی از زندگی یک بازیگر پا به سن گذاشته تئاتر به نام سایمون اکسلر است که سالهای سال در صحنههای نمایش از خود بازی قابل توجهی را ارائه داده و ناگهان در این مسیر با خلاء مطلق مواجه میشود و حس میکند که همه استعدادهایش را از دست داده است. این داستان بلند در واقع شرحی است از تلاش اکسلر برای فرار از این سرنوشت و خلاء که در نهایت نیز فرجامی شبیه به فرجام یکی از شخصیتهای برجسته در نمایشهای چخوف را برای او رقم میزند. راث که منتقدان از وی به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان زنده ادبیات آمریکا یاد میکنند در مدت فعالیت ادبی خود توانسته جوایز ادبی متعددی از جمله جایزه ملی منتقدان کتاب در آمریکا، پن فاکنر، جایزه ملی کتاب آمریکا، من بوکر، پرنس آستوریاس و فرانتس کافکا را به دست بیاورد.
برشی از کتاب حقارت: صبح روز بعد، به محض این که پگین سواره راه برگشت به ورمونت را در پیش گرفت، اکسلر با بیمارستانی در نیویورک تماس گرفت و خواست با دکتر در مورد خطرات ژنتیک پدر شدن در شصت و پنج سالگی مشورت کند. متخصصی را به او معرفی کردند و برای هفته ی بعد به او وقت دادند. او در مورد این مسائل هیچ چیز به پگین نگفت. بیمارستان بالای شهر بود، و اکسلر ماشین اش را در پارکینگ پارک کرد و با هیجانی که هر دم بیشتر اوج می گرفت به سمت مطب دکتر رفت……