آن روز صبح وقتی تیمسار شعیبی، معاون مرکز آموزش توپخانه اصفهان، حکم بازداشت سروان علی صیاد شیرازی را صادر کرد، هیچ تصور نمیکرد روزی نه چندان دور همین جوان باریک اندام، فرشتۀ نجاتش خواهد شد و او را از پای چوبۀ دار دوباره به آغوش زندگی باز خواهد گرداند!
آن روز صبح وقتی دو دژبان بلندقد با حکم بازداشت وارد دفتر سروان شدند، او گویی آمادۀ این لحظه بود، بیهیچ درنگی گفت: من آمادهام، برویم!
و هنگامیکه در میان آن دو، پا به بیرون گذاشت و به طرف بازداشتگاه خود روانه شد، هیچ یک از نظامیانی که آنها را دیدند، در چهرۀ سروان اثری از دلهره یا نگرانی نیافتند. آرامش او و گامهای استوارش همه را شگفتزده کرده بود؛ بخصوص دژبانها را!