محله شیخ، شامل یک میدان و چند کوچه پیچ در پیچ و یک بازارچه نسبتاً بزرگ بود. زمانیکه شیخ پهلوان را کشتند بازارچه محله به مدت سه شبانهروز تعطیل و اهالی آن در عزای دلخراشی به سر میبردند. هیچیک از اهالی محله انتظار چنین حادثه اسفباری را نداشتند. مثل این بود که آدمها و کوچهها و بازارچه آن حوالی دیگر رنگ و بوی سابق را نداشت و گویی طعم خیلی چیزها برگشته بود. همه محله رنگ سیاه ماتم پوشیده بود این واقعیتی بود که افراد سرشناس و مردم کوچه و بازار آن را به خوبی حس میکردند، حس دردناکی که ناگهان همه با آن روبرو شدند و ناچار آن را پذیرفتند. در هر خانه و محله و سر هر گذر از مرگ ناباورانه و مرموز شیخ پهلوان صحبت بود. در آن روزها هر جا عدهای یا دو نفر گرم صحبت بودند احتمال خیلی کمی بود که حرفشان از شیخ پهلوان نباشد.