خاطراتی که در کتاب شنام روایت شده مربوط به جنگ تحمیلی در سال های ۶۰ - ۶۱ و اجرای عملیات شنام به فرماندهی شهید احمد متوسلیان در مریوان است. کیانوش گلزار راغب، راوی کتاب شنام بعد از پایان عملیات زخمی میشود و هنگام انتقال به بیمارستان سنندج، همراه برادرش که او هم رزمنده بوده اسیر گروهک کوملهها میشود. کوملهها حدود یک ماه بعد برادر راوی را شهید میکنند که تاثیری بسیار منفی بر روحیه و جان و روان او میگذارد.
دوران اسارات ۱۴ ماهه گلزار راغب به صورت دوره گردی سپری میشود؛ کوملهها سی تا چهل نفر را که در اسارت داشتهاند و تعداد آنها هم در طول مسیر تغییر میکرده، از این روستا به آن روستا میبرند و همین طور این روند ادامه دارد تا زندان سردشت که دوران اصلی اسارت راوی و دیگر اسرا در آنجا شروع میشود.
در دوران اسارت، کوملهها میخواهند کیانوش را اعدام کنند اما یکی از خانوادههایی که از ترس گروه دموکرات به کوملهها پناه آورده بوده، نمیگذارد او را اعدام کنند. شیلان، دختر خانوادهای که راوی را نجات میدهند رابطهای عاطفی با او برقرار میکند که به دلیل تعصبات قومی به سرانجام نمیرسد و... راوی بعد از یک سال (شهریور ۱۳۶۱) از اسارت آزاد میشود و در سپاه کرمانشاه متوجه میشود شیلان هم فرار کرده است.
تا بهار ۶۲ منتظر شیلان میماند که شاید به خانهشان بیاید و وقتی او نمیآید، به خانه آنها در سقز میرود و درمییابد که شیلان اسیر کومله شده است. این خاطرات خواندنی، سرشار از امید، تلاش و عشق به زندگی است که بخش دیگری از تابلوی رنگارنگ و شگفت آور جنگ را ترسیم میکند و پیش روی خواننده میگذارد.