مثنوی الف
باز بشنو از زبان نی در این ماتمکده
در سرودم باز هم بوی غم او در زده
باز بشنو مولوی با ما چه گفت
تو شبی بینی که او آسوده خفت؟
"بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند"
آری آن ملّای رومی سوخت باز
گفت او هم قصه از سوز و گداز
"کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند"
گوییا من را چو نی بشکست او
لیک دارم در خیالم دست او...
-از متن کتاب-