کتاب عقربهها خوابشان میآید در مورد نوجوانی است که دوست نزدیکش را که با هم فعالیتهایی در سالهای انقلاب داشتهاند، گم کرده. او تمام مدت دنبال دوستش میگردد. این رمان برگزیدهی سومین جشنواره داستان انقلاب است. اسماعیل؛ این تنها یک اسم نیست؛ همه رویاها و خواب و خیال قهرمان داستانی است به اسم «عقربهها خوابشان میآید».
شخصیت اصلی داستان، نوجوانی است که دوستش اسماعیل در تظاهرات هفده شهریور ۵۷ در میدان ژاله شهید شده است. اما ناگهان در سفری که قهرمان داستان همراه با خانوادهاش به مشهد دارند، لحظه ای اسماعیل رخ مینماید و بعد ناپدید میشود. حالا دیگر تمام رویاها و دغدغههای قهرمان داستان، میشود یافتن دوباره اسماعیل. در تمام ایام سفر و لحظههای زیارت، قهرمان داستان از خود میپرسد که اسماعیل کجاست. گاه هم پناه میبرد به خاطرات گذشته و روزهای خوش مبارزه و تظاهرات را در کنار اسماعیل به خاطر میآورد. اما واقعیت به ظاهر چیز دیگری است؛ نه اثری از اسماعیل هست و نه در این سفر و زیارت، روزگار خوشی انتظار شخصیت اصلی داستان را میکشد.
برادرش حامد در بیمارستان بستری میشود، خواهرش مرضیه ناخوش احوال میشود و در این میان بدخلقیها و عصبیتهای همیشگی پدر که با مریضی بچهها و بی پولی بیشتر هم شده است، فضا را عبوس تر و تلخ تر میکند. اما انگار اصلا اسماعیلِ شهید آمده بوده تا با نشان دادن این تصویر رویایی از خودش، به قهرمان داستان یادآوری کند که مبارزه و استقامت تا همیشه ادامه دارد. انگار عیوضی با این تمهید میخواسته نشان دهد که شهیدان نمیمیرند وراهی که گشودهاند، تا ابد پیمودنی است.