آری... از کنار این میز میگذرم، به هر شبوروز چندین و چندبار. اما نمیخواهم ببینمش. احساسم این است که نمیخواهم دیده بشود این میز. زیرا فاصلهای صدهافرسنگی را به یاد من میآورد که میتوانم با دو گام و یک نیمچرخ پشت آن بنشینم. اما همان دو گام و یک نیمچرخ دشوارترین کار و خوفناکترین مسافت است. اندیشیدهام به این خوف و دریافتهام که خوف من از خونی است که قطرهقطره باید بچکانم در هر کلمه، در هر عبارت، و چه کسی جز خود قادر به درک آن تواند بود؟ فقط خودم. زیرا خون از وجود من قطرهقطره چکانده میشود و این یک حس کاملاً شخصی است و تو از نزدیکترین انسانِ نسبت به خود هم حتی نمیتوانی انتظار داشته باشی این حسِ کاملاً شخصی را درک کند. مگر به ظاهر و مگر در ظاهر. یعنی که تو از پای دربیایی و این به زانو درآمدن به هنگامی رخ بدهد که نزدیکترین چشمانِ به تو بیدار و باز باشند؛ اما در ساعاتی بین چهار تا چهار و نیم صبح کدام چشمان هستند که بیمارِ بیدارخوابی شده باشند؟ هیچ چشمانی؛ و چرا باید دیگری ـ دیگران هم به این بیماری جانکاه دچار شده باشند؟ نباید؛ اگر چنان بودی، خانه تبدیل شده بود به یک دیوانهخانهی کوچک!
فرمت محتوا | epub |
حجم | 710.۸۳ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 117 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۵۴:۰۰ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۰۵/۱۳ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
شخصا اعتقاد دارم آدمی با تجربه و سابقه آقای دولت آبادی، بعد از سالها نوشتن، باید چنین فرصتی به جریان آزاد ذهنش بدهد تا هرچه در آن پررنگ تر است به روی کاغذ بیاید. خاطراتی که بعد از گذشت سالها در خاطره واضح تر مانده اند، هر اندازه هم که از جنس ناله به نظر آیند، هر اندازه تلخ یا سیاسی یا با فاصله نسبت به قلم ادبی ایشان باشند، اما چکیده رویدادهایی هستند که در حافظه ای بزرگ و قابل احترام به ثبت رسیده اند. ممکن است منیت آقای دولت آبادی هم به چشم بیاید یا توی ذوق بزند، اما این را هم حاصل روزگاری می دانم که ایشان از آن جان سالم به دربرده اند و در فضای آن به قلم فرسایی مشغول شده اند و از این لحاظ میان چنین منیتی (هر چند خوشایند من نباشد) و مثلا خاطرات آقای زیدآبادی در &#۳۴;از سرد و گرم روزگار&#۳۴; فاصله زیادی می بینم. نکته جالب اینجاست که این اثر با رد پای اندکی سیاست و نام بردن از برخی چهره های حساسیت زا، و البته پررنگ کردن دورنمایی سیاه از سالهای آخر دوران پهلوی دوم، برای ده سال پشت توقیف باقی ماند