«اِی.جِی» از هنر بدش میآید. او وقتی معلم هنرشان، «خانم هانا» را میبیند که با چند قابدستمال کهنه برای خودش لباسی دوخته است، بیشتر به این نتیجه میرسد که هنر چیز مسخرهای است! اما برعکس «اِی.جِی»، «آندرا» «که خیال میکند همه چیز بلد است»، عاشق هنر است.