فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 623.۱۱ مگابایت |
مدت زمان | ۰۷:۳۳:۴۳ |
نویسنده | مریک پرسبرگر |
مترجم | آرش گنجی |
راوی | اطهر کلانتری |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۰۵/۰۹ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
داستان با نوجوانی به نام &#۳۴;پابلو&#۳۴; آغاز میشود که پسر یکی از همرزمان و دوستان &#۳۴; مانوئل آرتیگز &#۳۴; است و پدرش توسط رئیس پلیس اسپانیایی شهر کشته شده. پابلو قصد دارد به نزد مانوئل برود تا از او بخواهد قاتل پدرش را بکشد. خانه مانوئل در خیابانی به نام اسپانیا ست. در واقع او یک فراریِ عاشق کشور است. اولین برخورد پابلو و مانوئل سرد و بی تفاوت است. بعد از مدتی یکی از دوستان مانوئل که در واقع یکی از زیردستان رئیس پلیس اسپانیای ست به نزد او می آید تا او را برای ملاقات مادرش که در بستر مرگ و در بیمارستان به سر میبرد تشویق کند. مانوئل با شنیدن این خبر تصمیم میگیرد به شهر سن مارتین برود و مادرش را پیش از مرگ ببیند. پاپکو در این میان به مانوئل کمک میکند تا راه های ورود به بیمارستان را بفهمد و از طرفی دیگر مانوئل در نظر پابلو یک قهرمان است که اکنون با گذشت سالها فرتوت شده در حدی که بچه ها در خیابان او را موش صدا میکنند. در این میان مانوئل به خاطر کمک پاپکو تصمیم میگیرد هدیه ای به او بدهد و از او میخواهد خودش هدیه اش را انتخاب کند و پابلو بهترین هدیه را &#۳۴;کشتن وینولاس – رئیس پلیس اسپانیایی – میداند. طی اتفاقات متعدد کشیشی به نام &#۳۴;فرانسیسکو&#۳۴; با مادر مانوئل در بیمارستان ملاقات میکند و مادر پیر از او میخواهد تا از فرزندش محافظت کند و جلوی ورود او را به بیمارستان بگیرد، زیرا از تله ای که به بهانه ی بیماری این زن برای فرزندش ساخته اند آگاه است. مادر مانوئل در بستری بیماری میمیرد و فرانسیسکو تصمیم میگیرد با وجود بر خلاف قانون بودن این درخواست، پیام مادر را به فرزندش برساند. مانوئل از کشیش ها متنفر است و اعتمادی به آنها ندارد و نمیتواند باور کند که یک کشیش ممکن است جان او را نجات دهد. در این میان مانوئل به خیانت دوستش کارلوس نیز پی میبرد و با وجود مرگ مادرش دیگر دلیلی برای رفتن به سن مارتین ندارد. اما مانوئل دیگر نمی تواند در یک خانه کوچک و کهنه روی یک تخت دراز بکشد و روز را به شب و شب را به روز برساند. او دوباره احیا شده است و با روحیه ای استوار عزمش را برای رفتن جزم می کند، لباس های رزمش را می پوشد، صلاح هایش را از زیر خاک بیرون می آورد و تک و تنها، به سمت سن مارتین حرکت می کند. در این داستان، قضاوت ما به آسانی میتواند به حالت تعلیق درآید. مسائل مذهب، وجدان، عشق، تعهد و حتا عدالت به هماره تمام آن چیزهایی که قانون به حسابشان نمی آورد. تمامی اینها در زبان داستانی نهفته است که کممدی و تراژدی را در هم می تند. (برگرفته از پشت جلد کتاب) از این رمان فیلمی به کارگردانی &#۳۴;فرد زینه مان &#۳۴; و بازیگری &#۳۴; آنتونی کوئین &#۳۴; و &#۳۴; عمر شریف &#۳۴; در سال ۱۹۶۳ ساخته شده است. واکنشی که آرتیگز از شنیدن حرف من نشون داد وقتی که بهش گفتم به اسپانیا برنگرده، درست همین واکنش شما بود. اون هم نمیتونست باور کنه. زمان زیادی با هم صحبت کردیم. شب، زیباترین لحظات شب. و وقتی براش روشن شد که من به اینجا اومده ام چرا که مجبور بوده ام، چرا که من کشیشی هستم که آخرین ارزوی زندگی مادرش رو شنیده ام و باید بر برآورده این آرزو گردن بنهم، احساس گیجی میکرد و بله، احساس خجالت. تصور میکرد که ما کشیش ها چیزی جز یاوه و دروغ بلد نیستیم. در نظر مانول گذشت چیزی جز ضف نبود. یه مرتبه برای من احساس نگرانی کرد. نمیتونست بپذیره که خودش جان سامل به در برده باشه و کارلوس خبرچین فرار کرده باشه و من به تنهایی زیر تیغ باشم. اصلا دوست نداشت که کمتر از من، به خصوص کمتر از یک کشیش باشه
حیف بود که این داستان جذاب وساده با مفاهیم اخلاقی وانسانی وپیام شرافت وانسانیت با حرفای رکیک خراب بشه،اگه به جای فحشای زشت داستان مترجم از کلمات دیگه ای استفاده میکرد چیزی ازارزش کتاب کم نمی شد!راوی داستان هم خوب بودن
داستان وراوی هردو خوب بودند،نمیدونم گفتن الفاظ زشت وغیر اخلاقی آیا نشانه این است داریم کتابی بدون سانسور راگوش میدیم؟زشت بود،به نظر من باید کمی رعایت ادب بشه،آدم خجالت میکشه همرا ه کسی کتابو گوش بده.
راوی روایت جذابی از چهار شخصیت اصلی کتاب ارائه میده . کتاب اصلا خسته کننده و کشدار نمیشه و در هر فصل هیجان و جذابیت برای دنیال کردن ادامه داستان بیشتر میشه.
خیلی داستان گیرایی بود . خوانش کتاب هم حرفه ای بود . من لذت بردم .دمتون گرم
کتاب خوبی بود ممنون از اقای کلانتری
فوق العاده لذت بردم
راوی بسیارخوب