وقتی بیست دقیقه وقت برای سخنرانی به شما بدهند، دو میلیون سال برای شما خیلی طولانی به نظر میرسد. ولی از دیدگاه تکاملی دو میلیون سال چیزی نیست. با این حال در طی دو میلیون سال وزن مغز انسان تقریبا سه برابر شده است. از مغز هابیلیس که حدود نیم کیلو بوده است، به این تکه گوشت یک و نیم کیلویی که بین گوشهای ما قرار دارد رسیده ایم. یک مغز بزرگ به چه درد میخورد که طبیعت اینقدر علاقمند بوده است که برای ما مغز بزرگتری تدارک ببیند.
روشن شده است که وقتی مغز اندازهاش سه برابر میشود، به این معنی نیست که فقط سه بار بزرگتر شده است بلکه ساختارهای جدیدی به آن اضافه میشود. و یکی از مهمترین دلایلی که مغز ما اینقدر بزرگ شده است این است که یک قسمت جدید به اسم لب پیشانی به آن اضافه شده است. به طور خاص، قسمتی که به آن قشر پیش پیشانی میگوییم. فایدهی قشر پیش پیشانی برای انسان،که دردسر بزرگ کردن جمجه و مغز را در یک چشم به هم زدن از دید تکاملی توجیه میکرده است، این است که، مشخص شده که قشر پیش پیشانی خیلی کارها میکند، ولی یکی از مهمترین این کارها این است که امکان شبیهسازی تجربهها را به انسان میدهد. میدانید که خلبانها برای تمرین از شبیهسازهای پرواز استفاده میکنند، تا اشتباهات را در هواپیمای واقعی انجام ندهند. انسانها این سازگاری بینظیر را پیدا کرده اند، که میتوانند قبل از اینکه در دنیای واقعی چیزها را امتحان کنند، در ذهنشان آنها را تجربه کنند. این کاری است که هیچ یک از نیاکان ما نمیتوانند انجام بدهند، و هیچ حیوانی نمیتواند به این شکلی که ما میتوانیم، این کار را انجام بدهد. این یک سازگاری بینظیر است. این قابلیت، در کنار قابلیتهایی مثل، انگشتهای متقابل و قامت ایستاده و زبان، باعث شدهاند که انسان از جنگل بیرون بیاید، و به فروشگاهها برود!
همهی شما این کار را کرده اید. منظور من این است که مثلا... هیچ بستنیفروشی یک بستنی با طعم جگر و پیاز نمیفروشد، نه به این خاطر که یک بار برای امتحان بستی با طعم جگر و پیاز درست کردهاند و چشیدهاند و گفتهاند: اه. بلکه به خاطر این که بدون اینکه از صندلیتان بلند شوید، میتوانید این طعم را شبیهسازی کنید و بگویید: اه. بدون اینکه بخواهید واقعا این بستی را بچشید.
بیایید ببینیم این شبیهسازهای شما چطوری کار میکنند. بیایید قبل از هر چیزی یک تست ساده روی دستگاه شبیهساز شما انجام بدهیم و ببینیم آیا درست کار میکند یا نه. فرض کنید دو وضعیت متفاوت داریم و در ذهن خودتان این دو را شبیهسازی کنید و ببینید که کدام را بیشتر میپسندید. برنده شدن در لاتاری و دریافت ۳۱۴ میلیون دلار و یا فلج شدن از کمر به پایین. خوب یک لحظه فکر بکنید، احتمالا فکر میکنید نیاز به فکر کردن ندارید.
خیلی جالب است که بدانید در مورد این دو گروه، اطلاعات علمی وجود دارد. اطلاعات علمی در مورد میزان شادی آنها، و این میزان شادیای که شما انتظار دارید باید متفاوت باشد. درست است؟
تُن صدای گوینده خودش افسردگی میاره. کتاب های صوتی مون حالا حالا ها کار داره به نظر من. تن صدا و نحوه روایت توی کتاب های صدای خیلی خیلی تاثیر گذاره. شاید کلی گوینده باید یک کتاب صوتی رو روایت کنن تا یکیش خیلی خوب از آب در بیاد. تازه سلیقه های مختلف هم ممکنه صداهای مختلفی رو دوست داشته باشن اما به هر حال به نظر من ته صدای ایشون یه غم و حسرتی هست که حداقل به درد این کناب نمیخوره
1
نمونه رو شنیدم آهنگ مزاحم میشه نمیشه به گوینده تمرکز کرد به نظر من کلا آهنگ پس زمینه رو حذف کنین خیلی بهتر میشه