قصهی دودمان پهلوی از اونجا شروع شد که در ۲۴ اسفند سال ۱۲۵۶ شمسی رضا داداشبیگ به دنیا آمد. این بنده خدا از همون اول شانس درستوحسابی نداشت. چون دو ماه قبل از تولدش عزرائیل خیلی ناگهانی و بدون وقت قبلی بالای سر پدرش ظاهر شد و گفت: «عباسعلی داداشبیگ شمایید؟»
پدر بیچارهاش هم گفت: «نه! داداشمه! چیزه... اون دو تا کوچه اونورتر زندگی میکنه» و عزرائیل گفت: «عباسعلی اومدی نسازیا! ببین! من ختم روزگارم! اینجا آدرس تو رو داده»
- نه! هنوز بچه اولم به دنیا نیامده! میخوام گوگولیام را ببینم!! ببین داشعزرائیل...نه... ببخشید! جناب فرشته مرگ...