سه باریکه نور به شکل مجزا در صحنه دیده میشود، در انتهای باریکه سمت راست پسر بچهای پشت به نظارهگران ایستاده به نظر میرسد گریه میکند و آرام آرام چیزی زمزمه میکند. در باریکه نور وسط زنی لنگان لنگان کودکی را که در آغوش دارد در انتهای باریکه نور میگذارد، چندبار صورت نوزاد را نگاه میکند، میرود مضطرب بازمیگردد، دوباره کودک را در آغوش میگیرد. در باریکه نور سمت چپ پسر بچهای که کلاه گیسی روی سرش گذاشته گویی از چیزی فرار کند اطرافش را نگاه میکند. زن به سمت پسر بچه اولی میرود نوزاد را در آغوش او میگذارد در تاریکی گم میشود، کودکی که گلاه گیس به سر گذاشته سعی میکند از باریکه نور به سمت پسر برود نمیتواند انگار آنجا گیر کرده باشد، مردی خشمگین بازوی پسر را میگیرد و به سمت تاریکی میکشد، کلاه گیس روی زمین میافتد، پسرکی که کودک را در آغوش دارد کلاه گیس را برمیدارد و روی سرش میگذارد، همچنان گریان رو به نظارهگران، فریاد میزند،«زنده باشید! زنده بشید، زندگی کنید»