دخترک ماجرای ما حسابی حوصلهاش سر رفته و کلافه است نمیداند چیکار کند تا سرگرم شود تا اینکه سر و کله سیبزمینی پیدا میشود نمیداند با این سیبزمینی چیکار کند برای همین به هوا پرت میکند و سیبزمینی بر میگردد به سرش میخورد و میگوید بچهها حوصله سر بر هستند و دلش میخواد الان یک فلامینگو ببیند دخترک برای اینکه به سیبزمینی ثابت کند با بچهها خیلی خوش میگذرد به کارهای با مزه ادامه میدهد ولی هیچ کدام حوصله قورباغه را سر جایش نمیآورد و حالا بقیه ماجرا....