در نقطه کوچکی از این سرزمین، در گوشه دنجی از حومه شهری در اروپای مرکزی، وسط انبارهای سربازخانههای ارتش سابق، تمرکز ردیفی از اشرار در نقطهای خاص جغرافیایی بوجود آمد، متراکمتر و تاریکتر از هر چیز دیگری که دنیا به خود دیده است. در این محل قرار بود طی ۴ سال بیش از یک میلیون و سیصد هزار انسان بهطور مرتب و برنامهریزی شده در اینجا جمع شده، به بردگی گرفته شده، شکنجه شده و بالاخره کشته شوند، و این تمام چیزی است که در این منطقه اتفاق افتاده، جایی که کمی بزرگتر از پارک مرکزی منهتن است و هیچکس، هیچ کاری برای توقف آن نمیکرد.
به جز یک مرد.
او، آدم داستانهای افسانهای و کتابهای مصور است: قهرمانی با پیشانی برافراشته و فک آتشینی از جهنم برای رویارویی با تجلی عظیم شیطان. فرصتها، غیرممکن و منطق خندهدار به نظر میرسید. درعینحال قهرمان افسانهای ما هرگز شک و تردیدی به خود راه نمیدهد و از هیچ چیز مضایقه نمیکند....
-از متن کتاب-