دوچرخهسوار، تند و تیز، پا میزد. عرق از سر و رویش میبارید. در ته آسمان، ابرها مانند گلهای قوچ بودند که به جنگ هم میرفتند. رعد و برقی بر ابرها فرودآمد و مانند شمشیری از الماس، آنها را دو نیم کرد. غرشی از آن سوی آسمان شنیده شد. دوچرخهسوار عرقریزان پا میزد و بهسوی ابرها میرفت.