یک مترجمی بود به نام جنابِ آقای رضی هیرمندی
که با کمال دقت و ظرافت و هنرمندی
ترجمه کرده چند قصه از جمله قصههای برادرانِ گریم
که آنها را نویسندهای آرایش کرده و گریم
یکی از آنها میباشد قصهی سفیدبرفی
که نمیگنجد ماجرایش در هیچ ظرفی
یکی از آنها هم قصهی سیندرلاست
که کفشهایش نه ملی و نه وین و نه بِلّاست
یکی هم قصهی شنلقرمزی است
همان دختره که موهایش وزوزی است
بعدش قصهی جک و لوبیای سحرآمیز است
اما اینجا نکتههایش بسی ریز است
موطلا و سه خرس قصهی دیگر این دفتر است
که از قصههای دیگر نه بدتر و نه بهتر است
بعدش میرسیم به قصهی سه خوک کوچولو
با گرگ بدجنسی که بود مثل لولو
خلاصه آقارضی به سبکِ وغوغساهاب
که صادق هدایت آن را کرده باب
این قصهها را ترجمه کرده خیلی عالی
برای بنده و جنابعالی
واقعاً درد نکند دستوپنجولش
دیگر بیش از این نمیدهم طولش
تا گرگه نیامده دنبال خوراک
بهتر است بلند شوم بزنم به چاک.
عمران صلاحی