این کتاب غیرداستانی درباره زنی است که میکوشد از بیماری ناشناختهای که دارد روح و جسمش را میخورد جان به در ببرد. این کتاب شعر نیست، اما الیزابت تووا بایلی تاریخ طبیعی حلزون را به شیوهای شاعرانه بررسی کرده است.
یک روز دوستی هدیهای سرنوشت ساز به او میدهد: گلدانی بنفشه با یک حلزون جنگلی قهوهای کوچک، تنها حیوان خانگی که او در این شرایط توان نگهداریاش را دارد. کم کم معلوم میشود که میان شیوه زندگی حلزون و سبک جدید زندگی نویسنده در بیماری شباهتهای غیرمنتظرهای وجود دارد.