خودت هم نمیدانی کی هستی، کی بودی، فقط میدانی که بازیگر تآتر بودی، حتی نمیدانی چه نقشهایی ایفا کردهای، ایفای نقش میکنی، میدانی که باید ایفاگر نقش باشی، اینکه چه نقشی، اصلاً نمیدانی. نه نقشها یادت مانده نه بچهها، نمیدانی کدامشان زنده است و کدامشان مرده. نه مکانها یادت مانده، نه صحنههای تآتر، نه پایتخت کشورها و قارهها و جاهایی که فریاد سر دادهای، فریاد شوریدگی عاشقان. البته این را میدانی که جمعیتِ توی تآتر پول پرداخته، باید نمایش در اختیارشان گذاشت.
بازیگر تآتر هستی تو، شکوه عمر جهان، کمال عالم، عظمت واپسین رهاییِ جهان.
همهچیز را از یاد بردهای جز ساوانا، ساوانا بای. ساوانا بای توئی.