تمایل همگانی در انسانها این است که در حیطهی نامها و شکلها، یعنی حوزهی ناپایدار، سعادتی ماندگار بجوید. از آنجایی که باور دارند این تمام چیزی است که آنجا وجود دارد، با غرق کردن خود در تجربیات، جلسات درمانی و کارگاههای مختلف به دنبال خوشبختی حتی جلسات «معنویای» که همه امیدبخش به نظر میرسند اما واقعا هیچ گاه پاسخی برای زمان حال فراهم نمیآورند. این یقینا شکلی از اجتناب و انحراف از آن چیزی است که تا ابد تغییرناپذیر و همیشه کامل است. ندانستن حقیقت دلیل اصلی بدبختی است.
توجه به خویشتن آغاز خودآگاهی است. توجهت را پیوسته به سرچشمهاش یعنی خداوند میکشاند - خویشتن یگانه. به این عادت کن که در این حالت خنثی و طبیعی هستی، در حالت خلاء بمانی. از این بیمناک نباش. درواقع، به خالی بودن عادت کن. این خلاء همراه با بودن و شادی مترادف است. در واقع مثل این است که بگویی: «از خویشتن خویش بهره مند شو.» این حالتی از استغناء حکمت، عشق و خوشبختی پایدار است.