آقای بازپرس!
بازجوی من این برگهها و خودکار بیک آبی را گذاشته است روی میز که تمام ماجرا را از سیر تا پیاز برای شما بنویسم. نمیدانم چرا حاضر نشد به حرفهای من گوش دهد. شاید هم کار واجبتری از گوش دادن به حرفهای من داشت، که با عجله این برگهها و خودکار را جلوی من روی میز گذاشت و گفت فردا بازجوی بعدی میآید و این برگهها را به شخص بازپرس تحویل میدهد.
نمیدانم چرا بازجوی شما باید به حرفهای یک هنرپیشۀ دست چندم خارجی اینقدر اهمیت بدهد و این گونه با بیتوجهی با من رفتار کند. به هر حال من به عنوان یک شهروند درجه یک کشورم، برای روشن شدن ماجرا، همه چیز را بدون کم و کاست روی این برگهها مینویسم. با اجازۀ شما ماجرا را از آخر به اول تعریف میکنم، تا شما را برای خواندن چیزی که میدانم باور نمیکنید، آماده کنم. مطمئناً اگر ماجرا را از اول تعریف کنم، بقیۀ نوشتهام را نخواهید خواند.