پاییز داشت کمکم از راه میرسید. هوا خنکتر شده بود.
بیبی معصوم -مامانبزرگ مهربونم- به تازگی با ما زندگی میکرد.
چارقد میپوشید و پیرهنی گلدار... شبیه فصل بهار!
گاهی وقتها با هم بازی میکردیم:
اَتلمَتَل توتوله...
گاو حسن چهجوره؟!
با هم میخوندیم:
تاپتاپِ خمیر
شیشه پُر پنیر
دست کی بالا؟!
دست کی پایین؟!