برگی تنها از درختی بسیار کوچیک که در کنار برکهای قرار داشت، رشد کرد.
چندتا تخم ابریشمی و تعدادی تخم لزج دیگه به زیر اون برگِ تنها چسبیده بودند.
در یک روز سرد پائیزی طوفان شدیدی از راه رسید.
طوفان حمله کرد، زوزه کشید، پراکنده شد و بر سر درخت نحیف و ظریف برکهی کوچولو سرازیر شد.
بعد از چند ساعت بالاخره متوقف شد. برگِ تنها در امان بود،اما طوفان همهی تخمها رو با خودش برد و فقط یکی از تخمهای ابریشمی و یکی از اون تخمهای لزج رو باقی گذاشت.