- معرفی کتاب صوتی شکوفایی:
کتاب صوتی «شکوفایی؛ کتاب اول: براندازی» نوشتهی کنت اوپل را نشر صاد منتشر کرده است. این کتاب با ترجمهی نیوشا ایمانی نخستین جلد از یک مجموعه سه جلدی ترسناک و مهیج است. کتاب، داستان دلهرهآور سه نوجوان را در یک حملهی آخرالزمانی به تصویر میکشد که هر کدام از آنها بدون اینکه بدانند، قدرتهای مافوق بشری و عجیبی دارند. «شکوفایی» با صدای محیا ساعدی توسط قناری شنیداری شده است.
- درباره کتاب صوتی شکوفایی:
یکی از دلایلی که شنیدن این رمان را برای نوجوان امروزی جذابتر میکند شرایط پاندمی است. همهچیز با رویش ناگهانیِ گیاهِ تیرۀ عجیبی شروع میشود. گیاهی بهشدت تهاجمی که شرایط زندگی را برای مردم دنیا سخت میکند و حتی جان آنها را در خطر قرار میدهد و شرایط شخصیتهای داستان را کمی به شرایط این روزهای ما شبیه میکند. سه نوجوان شخصیتهای اصلی این داستان هستند. آنها شرایط ویژهای دارند، یکی به هوا حساسیت دارد، یکی به آب و دیگری گرفتار کابوسی عجیب است که به ظاهر ریشه در گذشته دارد. تنها کسانی که از خصوصیت های تهاجمی این گیاه بیگانه مصون هستند، نوجوانان عجیب و غریبی هستند که تا دیروز حتی به خودشان هم نمیتوانستند کمک کنند...
- شنیدن کتاب شکوفایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم:
شنیدن «شکوفایی؛ کتاب اول: براندازی» به تمامی نوجوانان علاقهمند به داستانهای معمایی و هیجانانگیز پیشنهاد میشود.
درباره نویسنده
کنت اپل، نویسنده کانادایی، متولد ۱۹۶۷ است. در پورت آلبرنی به دنیا آمد و کودکیاش را در بریتیش کلمبیا گذراند. او همچنین در انگلستان و ایرلند هم زندگی کرده است. اپل اولین کتاب خود را در سال ۱۹۸۵ و در زمان تحصیل در دانشگاه سنت مایکلز به رشته ی تحریر درآورد. او سپس به ترینیتی کالج دانشگاه تورنتو رفت و در رشته های مطالعات سینما و زبان انگلیسی به تحصیل پرداخت. اپل سپس به انگلستان رفت و در آن جا چندین و چند کتاب را خلق کرد.
درباره محیا ساعدی، کتابخوان شکوفایی
محیا ساعدی متولد ۱۳۷۰ در تهران؛ مجری، گوینده و نویسنده است. او فعالیت حرفهای خود را از رادیو شروع کرد و تجربه اجرای برنامههای مختلف تلویزیونی را دارد. ساعدی، بعد از تجربه گویندگی کتاب «خوابهای سفید» که سال ۹۹ منتشر شد، خوانش مجموعهی شکوفایی را بهعهده گرفت.
- بخشی از کتاب:
آدم به آب نیاز دارد وگرنه میمیرد. اگر آنقدر بد میشد که نمیتوانست هیچ نوشیدنیای بخورد، چه؟ اگر مجبور میشد سرُم به دستش بزند، چه؟ اگر به آب دهان خودش هم حساسیت پیدا میکرد و نمیتوانست قورتش دهد، چه؟ میشد یک هیولای کریه که هیچکس دوستش نداشت و میمرد.
هوا که خوب بود، میشد شبها توی زمین بازی وقت گذراند. همه میگفتند شهر زیباست. تابستانها خیابان اصلی با سبدهای گل آویزان زیبا میشد. شنبهها بازاری در زمین کنار لنگرگاه برپا میشد و مسافرهای روزانه از کشتیهای ونکوور و ویکتوریا به بازار هجوم میآوردند تا میوه و سبزیجات ارگانیک بخرند یا شمعهای درستشده از موم عسل، صنایع دستی عجیب غریب کاموایی، چوبهای آب آورده یا شیشههای ساحلی.
حمله گیاهان ناشناخته زندگی مردم را بهم ریخته است اما در این میان سه نوجوان تلاش میکنند راز این گیاهان را ک شف کنند.
این کتاب جذاب برای نوجوانان با خوانش محیا ساعدی، جذابتر هم شده