در مدح و ستایش سیاست هویتی همین بس که در کانون جدالهای سیاسی قرار دارد. سیاست هویتی اصول و ارزشهای جهانشمول را که بر پایۀ خیر و صلاح همگانی است، انکار میکند و در عوض به خیر و صلاح فرد یا اقلیتهای جامعه از قبیل اقلیتهای قومی، ملی، نژادی و... اهمیت ویژه میدهد. اگرچه توجه به اقلیتهای جامعه که ممکن است به حاشیه رفته باشند منجر به احقاق حقوق از دست رفته و ایجاد برابری و برادری میشود، تمرکز افراطی بر این اقلیتها ممکن است موجب پیدایش جنبشهای اجتماعی هویتمحور شود. گاهیاوقات گفتمانِ برخی از این جنبشهای اجتماعی به گفتمان غالب مبدل میشود و آنگاه آن جنبشها بر دولت تسلط یافته، قدرت را بهدست گرفته، و هویتهای دیگر را به حاشیه میرانند. هویتهای طرد شده هم در پاسخ به گفتمان غالب، سعی در بازپروری خود و احیای جنبشهای جدید اجتماعی دارند که حول محور هویت دور میزنند. آنها با گفتمان دولت مسلط به مقابله برمیخیزند و این خود حاکی از درگیریهای سیاسی یک نظام است که بالطبع آن نظام را از توجه به شهروندان خود باز میدارد. آنچه که نویسندۀ کتاب پیش رو بر آن تأکید ویژه دارد، ترک سیاست هویتی و توجه به همۀ شهروندان و حقوق و وظایف آنهاست.
شاید یکی از دلایل مؤثر که منجر به پیدایش سیاست هویتی و توجه افراد به خویشتنِ خویش شده است، ظهور ایدئولوژی نئولیبرالیسم باشد که البته نویسنده به آن اشاره نکرده است. نئولیبرالیسم، یا همان احیای لیبرالیسم در چهارچوب سرمایهداری، از دهۀ ۱۹۳۰ پا به عرصۀ وجود گذاشت. اما نقطۀ عطف تاریخ نئولیبرالیسم در آمریکا به دهۀ ۱۹۸۰ و دورۀ ریاست جمهوری ریگان برمیگردد. با به قدرت رسیدن ریگان اقتصاد آزاد، خصوصیسازی سازمانها، کاهش خدمات اجتماعی و رفاهی دولت و واگذاری آن به بخش خصوصی و ایجاد دولت کمینه و حداقلی که مداخلۀ کمتری در امور اقتصادی کشور دارد، در دستور کار قرار گرفت. در مکتب ریگان، که بازتابی از نئولیبرالیسم بود، رقابت از ویژگیهای بارز روابط انسانی به شمار میرفت. در این مکتب شهروندان به عنوان مصرفکنندگانی هستند که حقوق دموکراتیک آنها در خرید و فروش آزادانه تعریف شده است، فرایندی که منجر به کالایی شدن همۀ جنبههای زندگی بشری، مصرفگرایی و بهرهکشی گسترده شد. با گسترش ایدئولوژی نئولیبرالیسم، بشر به تدریج از اصول و ارزشهای همگانی و جهانشمول فاصله گرفت و دیگر سرنوشت شهروندان همنوع از اهمیت چندانی برخوردار نبود. این رقابتی شدنِ اقتصاد کمکم به لایههای دیگر زندگی شهروندان آمریکایی نفوذ کرد و در نتیجه آنها نه فقط در امر اقتصاد، بلکه در امور اجتماعی و سیاسی هم به رقابت پرداختند تا هویت خود یا گروههایی که به آن تعلق داشتند را اثبات کنند. بنابراین شاید بتوان گفت که از جدیترین پیامدهای نئولیبرالیسم نه بحران اقتصادی، بلکه بحران سیاسی و اجتماعی است. زیرا با گسترش گروههای هویتی و جنبشهای اجتماعی هویتمحور، قدرت به دست اقلیتهای جامعه میافتد و در نتیجه حقوق افراد دیگر نادیده گرفته میشود. اگرچه واژۀ نئولیبرالیسم صراحتاً در کتاب نیامده است، نویسنده مکتب ریگان و تصویری که او از آمریکا ارائه داده است را شدیداً مورد انتقاد قرار داده و به عنوان یکی از دلایل عدم موفقیت لیبرال دموکراتها در انتخابات اخیر بر میشمارد.
نویسنده در فرایندِ واکاوی مشکلات پیش روی لیبرال- دموکراتها به برخی رویدادهای تاریخی و فرهنگی آمریکا اشاره کرده است. جهت انتقال و درک بهتر این رویدادها، برای خوانندگان عزیز پانویسهایی توسط مترجم تهیه شده و جملات یا عباراتی در متن گنجانده شدهاند که صرفاً با هدف خوانش روانتر متن صورت گرفته است. امید است ترجمۀ پیش رو در انتقال پیام نویسنده حق مطلب را ادا کرده باشد.
راحله اسدیان سرخی