در این کتاب میخوانید:
ساقیا درده تو جامی این دل افسرده را
حالیا برگو کلامی وین تن پژمرده را
من که دور افتادهام از یار و در کنجی غریب
شادمان گردان رفیقان و من سرخورده را
بین فلک با ما چه کرد و عاقبت شیدا شدیم
گو به ما بی تو چه سازم این دل شوریده را
گر نباشد جام تو دیگر بنالم روز و شب
روز و شب هرگز نگردد اینچنین دل مرده را
شادی و غم را تو دادی ای تمام هستیام
هرچه بیجان را تماما جملگی جان داده را
گر کنی تو یک نظر بر عاشق افسردهای
مینگردد در دو عالم خاطری آزرده را