«من واقعیت خودم را نقاشی میکنم. فقط همین را میدانم که نقاشی میکنم زیرا محتاج نقاشیام، و همیشه هر چه را از ذهنم میگذرد، بی هیچ فکر و ملاحظه دیگری بر بوم میکشم.»
آنچه از ذهن فریدا میگذشت و به هنرش راه مییافت، برخی از بدیعترین و شورانگیزترین تصاویر قرن بیستم بود. او با نقاشی کردن از خودش در حال خونریزی، گریستن و شکستن، ماهیت درد خود را به هنری صریح و درخور توجه که با شوخ طبعی و خیال پردازی تعدیل میشد بدل میکرد. خودزندگینامه مصور فریدا که همواره خاص و شخصی است، و بیش از آنکه به لحاظ گستره فراگیر باشد، جستجوگرانه است، شدت و قدرت عجیبی دارد؛ قدرتی که میتواند توجه بیننده را به شیوه عذاب آوری به خود جلب کند.