خواستم بی که بخواهی برایت بگویم. بگویم از آنچه در دلم بسته و مانده. از آنچه مدتهاست راه گلویم را گرفته و تو، تو را به خدایت اگر روزی نه، شبی نه، نیمهشبی از هزار توی گردگرفتۀ این واژهها گذر کردی تأملی کن به پای این پنجرۀ پریدهرنگ که دیری است صدای پای عابری، گره دل به درد نشستهاش را به ترنم ترانهای نگشوده است...