هاوژین، روایت تلخی آرزوهای شیرینی است که هر لحظه دهان بستهای را به گفتن وادار میکند و زمزمههای مهرانگیز امید را در میانه روایتهای خاموشی که در تمام تاریخ تکرار شده است را بار دیگر به نمایش میگذارد. هاوژین، سمبلی است که دلدادگی را با شوقی صد چندان فریاد میکشد و آنجا که به بن بست تنهایی و ترس میرسد با شجاعت و صبری مثالزدنی خود را از اعماق پستی و ندانستن نجات میدهد. هاوژین، دخترکی همانند دیگران نیست، اما از ما بهتران هم نیست! او قانونی است که باید باشد والا تمام کائنات از نبودش از هم می شکافد.
دنیای هاوژین خلاصهای از تضادهای تلخ و شیرین است؛ تضادهایی که آگاهی و بیخبری، عشق و بیزاری، غرور و افتادگی و احساسی ناب و زلال، اما مکدر را به طرز هنرمندانهای درکنار هم قرار میدهد. عشق و شور جوانی در هاوژین بیداد میکند، ولی هرگز از حد همدلی و مهرورزی فراتر نمیرود. بیگمان دخترکی نوجوان میتواند تحولی باشد برای دنیای خسته و دهشتزدهی کسانی که خود را در برههای از زمان جا گذاشتهاند.
و کلام آخر اینکه در هر قاموسی باید نامی باشد به اسم هاوژین و واژهای باشد که خود برای تفسیر او کفایت کند.