بچههای کلاس آقای تامپسون خیلی هیجان زده بودن، چون فردا صدمین روز مدرسهشون بود.
از وقتی که مدرسه شروع شده بود آقای تامپسون هر روز صبح به زنجیری که توی کلاس آویزون کرده بود یک حلقه اضافه میکرد.
فردا قرار بود صدمین حلقه رو اضافه کنه و دانش آموزها هم باید یک کلکسیون ۱۰۰تایی از یک چیز به انتخاب خودشون میآوردن.
آقای تامپسون بهشون گفته بود که یک سورپرایز استثنایی براشون تدارک دیده.
قرار بود مادربزرگ جِیک، خانم مگی رو ملاقات کنن.
همه میدونستن که این چه معنی میده.
این یعنی این که فردا قرار بود اتفاقهای فوقالعادهای بیفته.
اون روز، وقتی مدرسه تعطیل شد، جیک و دوستهاش راجع به پروژههاشون باهم صحبت کردن…