برف سوزی نخستین رمان ناهید فرامرزی است که به همت نشر ثالث به بازار آمده است. ناهید فرامرزی نیز همانند اغلب زنان نویسنده از نگاهی زنانه درونمایه رمان خود را روایت کرده است، چنانکه این زنانگی وجه مشخصه و بارز این رمان محسوب میشود، و حتی سن و سال نویسنده ( فرامرزی متولد ۱۳۴۶ است) در این زمینه بی تاثیر نبوده است. این مهم از همان نخستین خطوط رمان خود را بروز می دهد:
«قیافهاش بدک که نیست هیچ، شاید با جسارت مادرانه ام بتوانم لاف بزنم جزء تک وتوک پسرهای خوشگلی است که تا الان دیده ام. این قطره درشت باران که افتاده روی گردي صورتش انگار به عمد چشم های براق عسلی اش را خواستنی تر کرده.»
رمان ساختاری مبتنی بر خاطره گویی های حسرت خوارانه نسبت به گذشته دارد. راوی رمان از خلال عکسهایی پیش رویش قرار می گیرند به گذشته ای نقب زده که گویی فاصله ای بسیار دور از آن گرفته است. خاطراتی که با فاصله گرفتن راوی از آنها و اشرافی که گذر زمان به او داده اند، به فرصت هایی از دست رفته می مانند که قدر آنها دانسته نشده است.
فرامرزی کوشیده است با بازگویی داستان از دریچه این عکسها که دربرابر روای قرار گرفته اند، ساختاری متفاوت و تازه برای روایت رمانی با مضمونی جذاب ترتیب دهد که تا اندازه ای نیز در این امر موفق بوده است.
ناهید فرامرزی با برف سوزیاش
و یک کریستال چند ضلعی روی صفحهی لاجوردی که گاهی آدم را متحیر میکرد از این همه تشبیه و استعاره
و کلمههای پر و پیمان توی ذهنش.
با زن چشم سبز داستانش همراه شدم وقتی که نور کم جان خورشیدِ لابه لای کاج میزد به چشمهایش
و مرده نوری میشد روی خاطرات تاریک زندگیاش.
شاید هر کتاب دیگری بود که اینقدر حال و گذشته میان عبارتهایش تنیده بود نیمه کاره رهایش میکردم اما جملات فرامرزی خاص بود نیمه نگارش دوست وجودم تا آخرین کلمه را بلعید و نیمه داستان دوست وجودم را با غرولند همراه خود کرد.