همه چیز قرار بود جور دیگری باشد. اتاقی در هتل، آرامش و استراحت را در برنامهی روزانهي تعطیلاتشان قرار داده بود. قرار بود برای جبران فشار کاری کمی به استراحت بپردازد و در جایی خلوت، شنیدن آن همه صدا را جبران کند. اما اتفاقها رخ میدهند و منتظر عملی شدن برنامهها نمیایستند. ماشین شما ممکن است هرجایی خراب شود و ماشین آنها در بین راه و در حوالی جنگلیای خراب شد که آنها را به درون بلعید و بدون مقصد راهی ناکجا کرد. هرچه زمان میگذر از تعداد همراهان به طرز مشکوکی کم میشود. قاتلی بین آنهاست و یا یکی پس از دیگری طعمهی حیوانی درنده میشوند؟
کتاب یکی پس از دیگری اثر فریدا مک فادن در سال ۲۰۲۰ منتشر شد و چیزی نگذشت که به یکی از پر فروشترین کتابهای سال تبدیل شد. این کتاب که در ژانر معمایی است، بسیار هوشمندانه خواننده را به خواندن ادامهی داستان وادار میکند. این کتاب دربارهی زوج جوانی است که میخواهند تعطیلاتی رویایی و پر از آرامشی را در کنار باقی دوستانشان رقم بزنند. خراب شدن اتوموبیلشان در بین راه آغاز داستان اسرارآمیز آنهاست. آنها در قسمتی از جاده ایستادهاند که هیچ تلفنی وجود ندارد و گوشیهای همراهشان نیز از دسترس خارج شده به همین سبب، تصمیم میگیرند پیاده ادامهی مسیر را بروند. گم شدن در جنگل و بین انبوهی از درختان و اتفاقات ناگوار بعد از آن، آنها را از این تصمیم پشیمان میکند. آیا راهی برای بازگشت دارند؟
کتاب یکی پس از دیگری یکی از بهترین تریلرهای شناخته شده و با کسب امتیاز ۴ از ۵ به یکی از بهترین کتابهای ۲۰۲۰ نیز تبدیل شده است.
بهتر از نویسندهي کتاب یکی پس از دیگری را با عنوان دکتر فریدا مک فادن بخوانیم. زیرا خانم مک فادن، پزشک متخصص آسیبهای مغزی است که چندین کتاب در ژانر تریلر در حوزهی روانشناختی و طنز پزشکی دارد. وی مانند کتابهایش که خاص و عحیبتر از هم سبکهای خودش است، زندگی استثناییای دارد. او به همراه خانوادهاش در خانهای بسیار قدیمی مشرف به اقیانوس زندگی میکند. از دیگر آثار او میتوان به مادر جایگزین، میخواهی یک راز را بدانی؟ ، در قفل شده و... اشاره کرد.
ژانر ترس همیشه ژانر پرطرفداری بوده است. چه کتابهای تریلر و چه فیلمهایی در این سبک اگر خوب و با دقت نوشته و یا کارگردانی شوند، مورد استقبال قرار میگیرند. کتاب یکی پس از دیگری نیز به دلیل کسب شهرت زیاد در سال ۱۳۹۹ به زبانهای زیادی از جمله به زبان فارسی ترجمه شده است. ترجمهی کتابهای دستهی وحشت، کار بسیار حرفهای است زیرا که در کنار اصل امانتداری باید همان حس دلهره که در زبان اصلی کتاب منتقل میشود، در زبان دوم نیز صورت گیرد. فرانک سالاری ترجمهای روان از این داستان انجام داده و انتشارات البرز نیز آن را چاپ کرده است. از دیگر آثار ترجمه شده از فرانک سالاری میتوان، پایان او، کسی که میشناسم و باورم کن را نام برد.
کتاب یکی پس از دیگری یک کتاب در ژانر وحشت است که با داستان پردازیای قوی شما را به خواندن باقی ماجرا هرچند دلهره آور وادار میکند. پس اگر از خواندن کتابهای ترسناک، ماجراجویی و معماگونه لذت میبرید، کتاب یکی پس از دیگری از بهترین گزینههای پیش رو است. برای خرید و دانلود pdf کتاب یکی پس از دیگری میتوانید به سایت فیدیبو رفته و یا اپلیکیشن فیدیبو را به روی گوشیهای هوشمند خود نصب کنید.
«چرت و پرت نگو فقط شلیک کن.»
جک مردد است. اما بالاخره تفنگش را بالا برد. یک قدم عقب رفتم. نمیدانم چه صدایی میدهد. اصلاً از شکار
خوشم نمیآید و فکر نمیکردم کار ما به شکار پرندههای بیچاره برسد. با اين حال به اندازة شلیک به مادر یک
خرگوش بد نیست... اما آنها هم جوجههایی دارند که توی لانه منتظر مادرشان هستند. حتماً گرسنهاند...
الان اشکم سرازیر میشود؛ نباید به این مسئله فکر کنم.
جک هدف گیری کرد؛ دستش میلرزید. چند بار نشانه گیری کرد. اما چطور میخواهد تیراندازی کند؟
وارنر خرناسی کشید و گفت:« اه. خدای من! تو که مثل پیرمردها می لرزی! نمیدونی چطوری نشونه گیری کنی؟ »
جک گفت: « بذار کارم رو بکنم »
« تو فقط یه گلوله هدر میدی و اونها رو میترسونی؛ همین! بذار من امتحان کنم. »
جک دودستی تفنگ را چسبید. « آره حتما »
وارنر خندید و گفت: « چی فکر کردی؟ فکر کردی الان تفنگ رو ازت میگیرم و بهت شلیک میکنم؟ »
جک گفت: « خودت این رو گفتی. من نگفتم »
« پس بهتره... خیلی مراقب تفنگت باشی. »
وارنر نزدیک او رفت و جک دوباره رو به پرنده ها نشانه گیری کرد. این بار دستش کمتر میلرزید. اما نتوانست آن ها را بزند. پرنده ها هم ترسیدند و فرار کردند؛ همان طور که وارنر پیش بینی کرده بود.
وارنر گفت: «مثل دختر بچهها شلیک میکنی.»
باید حرف او به من بر میخورد. اما راست میگوید؛ در این گروه من از همه بدترم.
وارنر ادامه داد: « درضمن مسیریابیت هم افتضاحه. اگه بلد بودی راه رو پیدا کنی, همون دیروز هتل رو پیدا کرده بودیم. جک با ناراحتی نگاهش کرد و گفت: « من خیلی خوب بلدم راه را پیدا کنم به شرطی که نقشة تو اشتباه نباشه! »
وارنر گفت: « آره خب. تقصیرها رو بنداز گردن من. این طوری خیالت راحت میشه. »
قدمی عقبتر رفتم. وارنر و جک هردو در آستانة انفجارند. ای کاش جک تفنگ نداشت... اگر به وارنر شلیک کند چه؟ دوست ندارم پایان اين سفر به زندانی شدن جک ختم شود.
نوا گفت: « آقایون آروم باشین ! » بین آنها ایستاد و ادامه داد: «ا گه بخواین این جوری به دعوا ادامه بدین هیچ
وقت از اینجا بیرون نمیریم. » هردو خیره خیره به هم نگاه میکردند.
نوآ دست راستش را بالا برد. « جک بهتره تفنگ رو بدی به من. »
جک و نوا سال ها با فیق بودند. میدانم به نوآ اعتماد میکند. البته نوا هم به او اعتماد میکند. اما ببین نتیجهی اعتمادش چه شد!
جک گفت: « باشه... » تفنگ را در ردست نوا گذاشت. « بیا بگیر. »
نوآ گفت: « بریم. »
و ما به راهمان ادامه دادیم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۳۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 230 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۴۰:۰۰ |
نویسنده | فریدا مک فادن |
مترجم |