- معرفی کتاب صوتی کلاه پوستیها:
کتاب صوتی کلاه پوستیها نوشتهی سید میثم موسویان را نشر صاد منتشر کرده است. این کتاب زندگی و مبارزات شهید آیتالله اسدالله مدنی را در آستانه پیروزی انقلاب به تصویر میکشد. کتاب بر پایه گزارشات ساواک نوشته شده و با صدای امیرعباس خلیلی توسط نشر قناری شنیداری شده است.
- درباره کتاب صوتی کلاه پوستیها:
رمان کلاپوستیها دربارهی پسر نوجوانی است که در آذرشهر تبریز همراه پدری لاابالی در زمان پهلوی دوم زندگی میکند. هنگام شنیدن این کتاب راهی روزهای پرالتهاب پیش از انقلاب میشوید و بخشی از مبارزات مردم را در آن روزهای حساس و تاریخی درک خواهید کرد.
- شنیدن کتاب کلاه پوستیها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم:
علاقهمندان به داستانهای مرتبط با انقلاب و تاریخ معاصر را به شنیدن این کتاب دعوت میکنیم.
- درباره نویسنده:
سید میثم موسویان، در سال ۱۳۶۲ در همدان متولد شد. او در نوجوانی شعر میگفت و در همان سنین به جشنواره شعر طنز دعوت شد. او در رشته روانشناسی تا مقطع کارشناسیارشد پیش رفته است. موسویان نوشتن داستان را از دوران دانشجویی آغاز کرد. اغلب داستانهای او گرایشات مذهبی دارند. اولین تجارب داستانی او در سال ۱۳۸۳ در انجمن داستان حوزه هنری همدان و حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس همدان رقم خورد. موسویان تا کنون بیش از دوازده جلد کتاب نوشته و در بیش از شصت جشنواره کشوری حائز رتبه شدهاست.
- بخشی از کتاب صوتی کلاه پوستیها:
از آن شبکه بابا من را تحویل دژبانهای ارتش داد و من را به سربازی فرستاد، تا همین لحظه که میخواستیم تانکها ار به سمت تهران حرکت بدهیم، به این فکر میکردم که اگر من یک آدمی هستم که اصل درستی ندارد، مادر درستی ندارد، پدر درستی ندارد، به زور که نمیشود خودش را وصل کند به کسی که همه چیزش درست است. خودش را وصل کند به سیّدمدنی و ارتش کلاهپوستیاش. این بود که تصمیم گرفتم همه چیز را بیخیال شوم و خودم را بسپارم دست سرنوشت و مخالفت نکنم. البته آن حالوهوای مذهبی که مدرسهی سیّدمدنی در من گذاشته بود، رهایم نکرد.
یادم است که آن زمان که داخل ماشین مثل یک زندانی نشسته بودم، درست مثل یک مردهی متحرک بودم و از غصهی آن چیزهایی که راجع به مادر از بابایم شنیده بودم، دلم میخواست که هر چه زودتر بمیرم. فردا صبح پشت یک ماشین ریو، قاتی چند نفر دیگر، از خرّماباد به کرمانشاه فرستاده شدیم. برای بقیهی زندگی هم هیچ فکری نداشتم و برایم دیگر متصور نبود که یک روزی مدنی یا حتی گوگانی را خواهم دید. انگار مغزم منجمد شده بود.
خیلی جالب و زیبا بود با گویندگی عالی👌 ولی یه جورایی انگار ناتموم موند! شایدم من منتظرم بودم داستانو تا شهادت سید مدنی ادامه بده!
داستان کلی راجع به جریان ناخواسته جاسوس ساواک شدن یک پسر بچه است که باید از آیت الله مدنی جاسوسی میکرده...
حتما پیشنهاد میکنم