0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  بابای پولدار بابای بی پول نشر معیار اندیشه

کتاب بابای پولدار بابای بی پول نشر معیار اندیشه

آنچه که پولدارها راجع به پول به بچه هایشان یاد می دهند که بی پول ها بلد نیستند

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
درباره بابای پولدار بابای بی پول
آیا مدرسه‌های ما کودکانمان را برای ورود به دنیای واقعی آماده می‌کنند؟ پدر و مادر من دائما می‌گفتند، «خوب درس بخون و نمره‌های خوبی بگیر تا شغل درست و حسابی بادرآمد زیاد گیرت بیاد.» آنها در زندگی جز این هدفی نداشتند که برای من و خواهر بزرگترم بهترین امکانات تحصیلی را فراهم سازند. از نظر آنها، ما به این شکل می‌توانستیم بیشترین موفقیت را در زندگی به دست بیاوریم. زمانی که بالاخره در سال ۱۹۷۶ با سرافرازی توانستم با بالاترین نمرات از دانشگاه ایالتی فلوریدا فارغ‌التحصیل شوم، پدر و مادرم به هدف خود رسیدند. آنها از این بابت احساس غرور می‌کردند. من برای آنکه به اوج موفقیت برسم و طرح زندگیم تکمیل شود، در یک شرکت حسابداری معتبر استخدام شدم تا به شغلی دائمی و حقوق بازنشستگی مکفی در سنین پائین دست پیدا کنم. شوهرم، مایکل، هم وضعیتی شبیه به من را پشت سرگذاشته بود. ما هر دو متعلق به خانواده‌هایی کوشا و متوسط با وجدان کاری بالا بودیم. مایکل توانسته بود با موفقیت تحصیلاتش را به پایان برساند. او دارای دو مدرک دانشگاهی مهندسی و حقوق بود، به همین دلیل در یک شرکت حقوقی معتبر در واشنگتن استخدام شد. کار این شرکت ثبت حقوق انحصاری اختراعات بود. موفقیت او و بازنشستگی در سن کم، برای او هم در این شغل تضمین شده بود. هر دوی ما در کارمان موفق بودیم، اما این موفقیت، آنگونه که انتظار داشتیم، آسان به دست نیامده بود. هر دوی ما به دفعات و به دلایل بی‌شمار، کارمان را تغییر داده بودیم، امّا هیچ قانونی وجود نداشت که برای زمان از دست رفته، حقوق بازنشستگی به کسی بدهد. ما حقوق بازنشستگی خود را از طریق بیمه اختیاری که هر ماه شخصا می‌پرداختیم، دریافت می‌کردیم. زندگی من و مایکل، فوق‌العاده و نتیجه‌اش سه فرزند بود. دو تن از فرزندانم اینک در کالج درس می‌خوانند و سومی هم به دبیرستان می‌رود. من و شوهرم برای تأمین بهترین امکانات تحصیلی و دانشگاهی برای آنها، هزینه سنگینی پرداخته‌ایم. سال ۱۹۹۶ بود که یک روز پسرم با حالتی اندوهگین و سرخورده، از مدرسه برگشت. او درس خواندن را دوست نداشت و خسته شده بود و با لحنی معترض فریاد زد: «واسه چی باید این همه وقت صرف چیزی کنم که توی زندگی واقعی به اندازه یه پول سیاه به دردم نمی‌خوره؟» من حتی لحظه‌ای هم تردید نکردم و گفتم: «واسه این که اگه نمره‌هات خوب نباشن، نمی‌تونی بری دانشگاه.» او جواب داد: «من چه برم دانشگاه چه نرم، در هر صورت می‌خوام پولدار بشم.» من با نگرانی مادرانه‌ای گفتم: «اگه نتونی دانشگاه بری، نمی‌تونی شغل خوبی گیر بیاری، اگه هم شغل خوبی نداشته باشی، نمی‌تونی پولدار بشی.» پسرم به زور خندید و با خستگی سرش را تکان داد. ما قبلاً هم بارها در این باره حرف زده بودیم. این بار هم سعی کرد نگاهش را از من بدزدد. احساس می‌کردم نصیحت‌های من برای او بی‌معنی هستند. او پسر بسیار باهوش، مهربان و مؤدبی بود و اراده‌ای بسیار قوی داشت. با لحنی قاطع گفت: «مامان! اگه اجازه بدین حالا نوبت منه که سخنرانی کنم. آدم باید با زمانه خودش پیش بره. یه نگاهی به اطرافت بنداز. پولدارها که به خاطر درس خواندن و مدرک گرفتن، پولدار نشده‌ان. مگه مایکل جوردن و مدونا درس خوانده‌ان؟ حتی بیل گیتس‌رو هم از هاروارد انداختند بیرون، ولی تونست کارخونه ماکروسافت‌رو راه بندازه و حالا هم پولدارترین آدم امریکاست، در حالی که چهل سالش هم نشده. اون بازیکن بیس‌بال‌رو چی می‌گی که یه وقتی توپ جمع‌کن بود و حالا سالی چهارمیلیون دلار درآمد داره. تازه جالبه که می‌گن عقل و بار درستی هم نداره!» سکوت سنگینی بین من و پسرم برقرار شد. من درست همان حرفهایی را به پسرم زده بودم که پدر و مادرم به من گفته بودند. دنیای پیرامون ما عوض شده بود، اما نصیحت‌های من مطابق با دوره و زمانه فرزندانم تغییر نکرده بود. این روزها مدرک و تحصیلات بالا، لزوما موفقیت کسی را تضمین نمی‌کند و ظاهرا بچه‌های ما زودتر از خودمان متوجه این موضوع شده‌اند. پسرم گفت: «مامان! من نمی‌خوام به سختی شما و بابا کار کنم. شماها پول خوبی درمیارین و ماتوی خونه بزرگی که امکانات رفاهی خوبی داره، زندگی می‌کنیم. من اگه به نصیحت‌های شما گوش بدم، خونه پُرش می‌رسم به همین جایی که تو رسیدی و هی باید بیشتر و بیشتر کار کنم، اونم واسه این که مالیات بیشتری بدم و هر روز هم بدهی‌هام بیشتر بشه. واسه هیچ کس امنیت کاری وجود نداره. من همه چیزرو در مورد اخراج کارمندها و تعدیل نیرو می‌دونم. این روهم خوب می‌دونم که این روزها درآمد فارغ‌التحصیلان دانشگاهی خیلی کمتر از دوره شما و باباست. یه نگاهی به دکترها بندازین. اونا حتی خرج روزمره شونم نمی‌تونن در بیارن. من می‌دونم که دیگه نمی‌شه روی بیمه‌های اجتماعی و حقوق بازنشستگی حساب کرد. باید راه‌حل جدیدی پیدا کنم.» واقعا حق داشت. باید راه‌حل جدیدی پیدا می‌کرد. من هم باید همین کار را می‌کردم. راهنمایی‌های پدرومادر من شاید به درد آدمهایی می‌خورد که قبل از سال ۱۹۴۵ زندگی می‌کردند، ولی این روزها، با این سرعت وحشتناکی که دنیای ما عوض می‌شود، ممکن است آن راهنمایی‌ها حتی ضرر هم داشته باشند. من دیگر نمی‌توانم خیلی ساده و راحت به بچه‌هایم بگویم، «برین مدرسه، خوب درس بخونین، نمره‌های خوب بگیرین و یه شغل مطمئن گیر بیارین.» می‌دانستم که برای راهنمایی فرزندانم باید دنبال راه‌حل‌های جدید بگردم. من حسابدار خوبی بودم، ولی همیشه از این که در مدرسه‌ها به بچه‌های ما یاد نمی‌دهند که چطور با مشکلات مالی و اقتصادی خود دست و پنجه نرم کنند، احساس نگرانی می‌کردم. بسیاری از نوجوانان ما قبل از این که دبیرستان را تمام کنند، کارت اعتباری دارند، در حالی که در مدارس حتی یک واحد درسی را هم درباره شیوه سرمایه‌گذاری، محاسبه بهره مرکب و امثال اینها نمی‌گذرانند. با چنین غفلتی، خیلی راحت کارت اعتباری را در اختیار آنها قرار می‌دهند و از آنها می‌خواهند بدون کمترین دانش مالی و اطلاع از نقش پول در زندگی، خودشان را برای ورود به دنیای پرهیاهو و متغیری که در آن پول خرج کردن مهمتر از پول درآوردن و پسانداز کردن است، آماده کنند. هنگامی که پسر بزرگ من در نهایت ناامیدی متوجه شد که به عنوان یک دانشجوی ناوارد، زیر بار قرض رفته و کارت اعتبارش از اعتبار افتاده، به او کمک کردم کارتش را باطل کند و بعد هم دنبال طرح و برنامه‌ای گشتم که بتوانم از طریق آن به فرزندانم درباره موضوعات مالی و اقتصادی کمک کنم. سال گذشته، یک روز شوهرم از دفتر کارش به من تلفن زد و گفت: «یه نفر اومده اینجا که بد نیست باهاش آشنا بشی. اسمش رابرت کیوساکی یه. تاجر و سرمایه‌گذاره و اینجا اومده تا برای ثبت یک شرکت آموزشی، از ما مجوّز بگیره. گمونم همونیه که تو دنبالش می‌گردی.»

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۹۲ مگابایت
تعداد صفحات
274 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۹:۰۸:۰۰
نویسنده رابرت تی کیوساکی
نویسنده دومشارون لچر
مترجمپروین قائمی
ناشرنشر معیار اندیشه
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
Rich dad, Poor dad: what the rich teach their kids about money - that the poor and middle class do n
تاریخ انتشار
۱۳۹۹/۱۱/۲۰
قیمت ارزی
4 دلار
قیمت چاپی
115,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۹۲ مگابایت
۲۷۴ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
5
از 5
براساس رأی 4 مخاطب
5
100 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
5
(4)
٪50
45,000
22,500
تومان
٪50
بابای پولدار بابای بی پول
بابای پولدار بابای بی پول
رابرت کیوساکی

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
بابای پولدار بابای بی پول
آنچه که پولدارها راجع به پول به بچه هایشان یاد می دهند که بی پول ها بلد نیستند
نشر معیار اندیشه
5
(4)
٪50
45,000
22,500
تومان