جای شگفتی است که دربارۀ طنز حافظ، همچنین طنزپردازی با شعر حافظ، در اعصار قدیم هیچ، و در عصر جدید کم نوشتهاند. گویا در دوران معاصر نخست بار شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری، در یکی از جلسات هیئت تحریریۀ سخن، دربارۀ طنز ظریف و اغلب نامحسوس او سخن گفتهاند. و بنده نمیدانم که آیا سخنانشان به صورت مطبوع منتشر شده است یا نه. در سال ۱۳۶۸ یکی از نخستین مقالهها را دربارۀ طنز حافظ نوشتم، با نمونههای بسیار از اشعار او. سپس ده ـ پانزده سال پس از آن، استاد عرفانپژوه جناب دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی مقاله ای دربارۀ طنز حافظ، در یکی از چند جشننامه / یادنامه ای که برای استاد دکتر عبدالحسین زرینکوب جمع و تدوین و طبع شده با نام «تک درخت» نوشتهاند. بنده در کتاب حافظ حافظۀ ماست (نشر قطره) نقدی مهرآمیز و مؤدبانه دربارۀ تعریف ایشان از طنز، و به ویژه طنز حافظ نگاشتم. ایشان نوشته بودند که طنز حافظ همواره از رهگذر «تناقض» پدید میآید. بنده نوشتم چه بسا در شعر حافظ تناقض هست، امّا طنز نیست یا طنز هست امّا تناقض نیست. و اکنون میافزایم که فی المثل نظیر: در خلافآمد عادت بطلب کام که من/ کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم. یا غزلی بس عارفانه دارد به مطلع: ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی/ تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؛ که اغلب ابیات آن تناقض دارد، از جمله:
یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
از سوی دیگر هفتاد ـ هشتاد بیت طنزآمیز از حافظ نقل کرده بودم، که نه فقط متناقض که متناقضنما هم نیست، از جمله
ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند
امام شهر که سجّاده میکشید به دوش
یا:
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خُمَت یکسر به حوض کوثر اندازیم
همچنین در مورد محتوای طنزهای حافظ فرموده بودند تماماً در تعریض و سربهسرگذاشتن با مقدسات است. بنده در میان همان هفتاد ـ هشتاد بیت، بیش از شصت بیت طنزآمیز که هیچ گونه ربطی با مقدسات دینی ندارد، نقل کرده بودم که عمدتاً در سربهسر گذاری با معشوق است، از جمله:
ـ گفتم آه از دل دیوانۀ حافظ بی تو
زیر لب خندهزنان گفت که دیوانۀ کیست
ـ دوش در خیل غلامان درش میرفتم
گفت ای عاشق بیچاره تو باری چه کسی
ـ من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدّی است که آهسته دعا نتوان کرد
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
***
جدیدترین مطلب دربارۀ طنز در اشعار حافظ را استاد ابوالحسن نجفی در نشستی ارائه دادهاند و گزارشی از آن همین پاییز ۱۳۹۲ در یکی از نشریات به طبع رسیده است، و هنوز فرصت زیارت آن را نیافته ام. البته از ازل تا به ابد فرصت درویشان است، منظورم این است که اوج رو به پایان کارهای فرهنگ ـ دانشنامۀ کارا (انگلیسی ـ فارسی، در چهار جلد کلان) حواسم را پرت کرده است.
یک حواسپرتی دیگرم در همین مقاله، و تا اینجا رخ نموده که قرار نبود دربارۀ «طنز حافظ» قلم بزنم، بلکه دربارۀ طنز با حافظ و نقیضهپردازی بر محور شعر او.
نقیضه در دو کلمه برابر است با: «استقبال طنزآمیز». یعنی چنین قالبی هم باید استقبال (یا اقتباس، یا تضمین، و تلمیح یا نظایر آن) باشد، هم طنزآمیز. حال بگذریم که طنز مثل معشوق است یعنی خودش باید بیاید. البته ما با حاصل کار، کار داریم، و کاری به این نداریم که نقیضه (با وام از نظریه و نام کتاب جدید استاد دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر و ادیب دانای معاصر) جوششی است، یا کوششی است. نقیضه، هم در تاریخ ادبیات جهان عرض عریض و طول طویل دارد، هم در ادبیات فارسی و عربی. در جهان ادب و ادب جهان اول بار شاعری گمنام (در قرن ششم پیش از میلاد) نقیضه ای بر آثار هومر نوشت. سپس یک قرن بعد آریستوفانس، نمایشنامههای آیسخولوس و اوریپیدوس را با هنرمندی نقیضهسازی کرد. در سراسر قرون وسطی هم این شیوۀ شیوا رواج داشت. دُن کیشوت سروانتس هم نقیضهسازی هنگفتی بر رمانسها و سنن عیاری و شهسواری قرون وسطی است. در اعصار جدیدتر کشته از بس فراوان است کفن نتوان کرد.
در ادبیات عرب نقائض جریر و فرزدق (قرن دوم هجری) معروف است. در ادبیات فارسی سوزنی سمرقندی (قرن ششم هجری) از بعضی اشعار سنایی نقیضهپردازی کرده است. تا میرسیم به قرن هشتم که عبید زاکانی در رسالۀ اخلاق الاشراف، رسالۀ اوصاف الاشراف خواجه نصیر توسی را آماج طنز و تمسخر خود قرار داده و با نوشتن رسالۀ تعریفات، ادای فرهنگهای لغت، و شاید بهویژه رسالۀ تعریفات میرسیّد شریف جرجانی را در آورده است. سپس به رستم التواریخ (اواخر عصری صفوی) میرسیم و در عصر جدیدتر به آثار نظم و نثر «پیغمبر دزدان»، که بخش اعظم آن را تاریخنگار و تاریخپژوه بزرگ معاصر استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، همراه با زندگینامۀ او تدوین و بارها طبع کردهاند.
***
حتی فقط نام بردن از نقیضه و نقیضهپردازان خود میتواند نقیضه فهرستها و کتابشناسیهای عصر جدید باشد. فقط به یک کتاب و یک مقاله اشاره کنم. کتاب نقیضه و نقیضهسازان (اثر شادروان مهدی اخوان ثالث) است که بارها چاپ شده است و در دسترس صاحبدلان است. مقاله، نوشتۀ پُر نکته و پُر ملاطی است از آقای ربیعیان، در دانشنامۀ ادب فارسی. به سرپرستی استاد حسن انوشه، در جلد دوم که عنوان «فرهنگنامۀ ادبی فارسی» را بر خود دارد. در این مقاله به نوعی به سیر تاریخی ـ همراه با ذکر آثار ـ نقیضه در ادبیات فارسی پرداخته شده است.
سعدی و حافظ هم آماج نقیضه بودهاند. در مقالۀ نامبرده، به دو نقیضۀ پُر پیمان از گلستان سعدی اشار شده: ۱. خارستان (از حکیم قاسمی کرمانی) ۲. مُلستان (از میرزا ابراهیم خان تفرشی).
دربارۀ حافظ، گویا لشکری بسیج شدهاند، که گویی حافظ جواب همه را از پیش با یک بیت داده است:
حسد چه میبری ای سُست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است.
این بیت دیگر را هم احتیاطاً نقل میکنم:
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد.
نگارندۀ این سطور هم که از همان «سُستنظمان» است، شش نقیضۀ پر نقیصه سروده ام که سه تا از آنها را در کتاب حاضر ملاحظه میفرمایید. هفتمی را هم حین التحریر این پیشگفتار سروده بودم، که چون بیش از این «عرض هنر پیش یار بیادبی است»، در نقل آن به تردید افتادم. ناگزیر تفألی به دیوان خواجه زدم و این گوشمال دلپذیر را دریافت کردم:
خرّم خام طمع شرمی از این قصّه بدار
عملت چیست که فردوس برین میخواهی
***
در پاسخ خواجه، ای ـ میلی به شیراز/ حافظیه زدم که:
پیش از اینت بیش از این اندیشۀ عشاق بود
عشقورزی تو با ما شهرۀ آفاق بود
که در جوابیۀ دوم از حضرت ایشان این پیامک را دریافت کردم:
ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری
دیدم فال حافظ برای سابقۀ دو برابر بازنشستگیِ بنده یک درجه تخفیف داده است، وگرنه شاهد فال این گونه آمده بود:
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
ضربات از سوی حافظ همچنان بر سر و کولم فرود میآمد. درمانده وار گفتم:
در حق من لبت این لطف که میفرماید
سخت خوبست ولیکن قَدَری بهتر از این