سخنان ما قدرت خلق دارند. هر وقت سخنی بر زبان میآوریم، چه خوب و چه بد، درواقع به آن زندگی میبخشیم. خیلیها عادت دارند دربارۀ خودشان، خانوادهشان و در مورد آینده سخنان منفی بگویند. مثلاً میگویند: «من هرگز موفق نخواهم شد... این بیماری هرچه را داشتم از من گرفته است... اکنون زمان رکود اقتصادی است و کاری نمیتوان کرد... فصل آنفلوانزا فرا میرسد، من از اولین کسانی هستم که به آن مبتلا خواهم شد.»
این افراد نمیدانند که در حال پیشگویی آیندۀ خودند. کتاب مقدس میگوید: «ما میوۀ سخنانمان را میخوریم.» این بدان معنی است که ما دقیقاً آنچه را گفتهایم، به دست خواهیم آورد.
مهم است که بدانید باید کلمات خود را بهدقت انتخاب کنید و به همان روشی سخن بگویید که میخواهید زندگی خود را طی کنید. شما نمیتوانید از شکست صحبت کنید و انتظار پیروزی داشته باشید. شما نمیتوانید از کمبود صحبت کنید و انتظار فراوانی داشته باشید. شما آنچه را میگویید، تولید خواهید کرد. اگر میخواهید از حالا بدانید که پنج سال بعد کجا خواهید بود، فقط به آنچه در مورد خودتان میگویید، گوش دهید. با سخنان خود میتوانیم به آیندهمان برکت دهیم یا آن را نفرین کنیم. به همین دلیل است که هرگز نباید بگوییم: «من پدر (یا مادر) خوبی نیستم... من جذاب نیستم... من دستوپاچلفتی هستم و نمیتوانم هیچ کاری را درست انجام دهم... احتمالاً اخراج میشوم.»
ممکن است این افکار به ذهن شما خطور کنند، اما نباید در مورد آنها سخنی بگویید، زیرا از همان لحظه که از آنها صحبت میکنید، به آنها اجازه میدهید در زندگیتان ریشه بدوانند. در بسیاری از مواقع چیزهای منفی به ذهنم میرسد و میخواهم که از آنها حرف بزنم، اما هر بار جلوی خودم را میگیرم و به خودم میگویم، نه، من در مورد شکستهای احتمالی صحبت نمیکنم. من اجازه نمیدهم سخنانم به شکست فرصت دهند تا روی زندگیام سایه بیندازند من سخنانم را معکوس خواهم کرد و در مورد آیندهام به شکلی سخن خواهم گفت که دوست دارم آیندهام به همان شکل باشد. اعلام خواهم کرد: «من مبارک هستم. من قوی هستم. من سالم هستم. امسال، عالیترین سال زندگی من خواهد بود.» شما با این کار به آیندۀ خود برکت میدهید.
من در این کتاب سیویک اعلام برای شما نوشتهام تا بتوانید در هر ماه، به هر سیویک روز زندگی خود برکت دهید. امید من این است که شما در هر روز از ماههای سال فقط چند لحظهای را به این کار اختصاص دهید و آیندۀ خود را با این اعلامهای مثبت، الهامبخش و دلگرمکننده کنید. اگر اعلام و داستان هر روز را بخوانید، ایمان دارم که خود را در موقعیت دریافت نعمتهای خدا قرار میدهید.
هنگامی که ما به دنبال نوسازی ساختمان کلیسا در هیوستون بودیم تا بتوانیم خدمات خود را بهعنوان کلیسای جدید لیکوود آغاز کنیم، معماران ما به ما گفتند که این پروژه میلیونها دلار بیشتر از هزینۀ تخمینی ما برایمان خرج خواهد داشت. من از هزینههایی که به ما داده بودند، شوکه شده بودم. پس از اینکه از جلسه بیرون رفتم با خود فکر کردم، غیرممکن است، من هرگز نمیتوانم این پول را جمع کنم. هیچ راهی وجود نداشت.
آنچه در ذهنم میگذشت فقط افکار منفی بود، اما من میدانستم که نباید آنها را به زبان بیاورم. باور من این بود که اگر سخنی بگویم، به معنای آن است که دارم آیندۀ خود را پیشگویی میکنم و میخواستم آیندۀ خوبی را برای خود بسازم، پس از آنچه احساس میکردم، سخنی نگفتم. من قصد نداشتم از آنچه در دنیای واقعی، منطقی به نظر میرسید حرفی بزنم. نه، من میخواستم آن چیزی را بگویم که خدا دربارۀ من میگوید.
اعلام من این بود: «خداوند همۀ نیازهای ما را تأمین میکند. او خداوند تأمینکنندۀ ماست. شاید برای ما غیرممکن به نظر برسد، اما میدانم که خدا میتواند غیرممکنها را انجام دهد. اگر خدا چشماندازی به ما دهد، همیشه آن را برایمان فراهم خواهد کرد.»
من اطمینان داشتم که پیروزی را خواهم دید و رؤیای ما تحقق خواهد یافت. در کتاب مقدس گفته شده است: «در زبان ما قدرت زندگی و مرگ وجود دارد.» شما چگونه دربارۀ آیندۀ خود سخن میگویید؟ دربارۀ خانوادۀ خود چگونه حرف میزنید؟ دربارۀ شرایط مالی خود چه سخنی میگویید؟ آیا اطمینان دارید کلماتی که بر زبان میآورید در مسیری است که میخواهید زندگیتان طبق آن پیش رود؟
اگر طرفدار بیسبال هستید احتمالاً میدانید خوزه لیما که بوده است. در دهۀ ۱۹۹۰ او ستارۀ تیم هیوستون آستروس بود. او فقط در یک فصل بیستویک بازی را برد و یکی از بهترین پرتابکنندههای لیگ محسوب میشد. اما اتفاقی جالب افتاد. تیم آستروس از زمین بازیشان به زمین جدید در مرکز شهر رفتند. در این زمین حصار در میدان چپ و بسیار نزدیکتر از حصار زمین قبل بود. البته این نکته به گیرندهها بسیار کمک میکند، اما کار را برای پرتابکنندههای توپ دشوارتر میکند.
اولین باری که خوزه لیما وارد زمین جدید شد و روی تپه ایستاد و زمانی که از میدان چپ نگاه کرد و دید که چقدر حصار به او نزدیک است، اولین کلماتی که از زبانش جاری شدند، این بود: «من هرگز نمیتوانم توپ را در اینجا پرتاب کنم، حصار خیلی نزدیک است.»
میدانید چه شد؟ او از مقام برندۀ بیستویک بازی، به مقام بازندۀ شانزده بازی رسید. این یکی از بزرگترین شکستها در تاریخ این تیم است. اما چه شد؟ این بازیکن برنده آیندۀ خود را پیشگویی کرده بود. وی زمانی که افکار منفی به سرش هجوم آوردند، به جای نادیده گرفتنشان، اشتباه کرد و آنها را به زبان آورد. هر بار که از چیزی حرف میزنید به آن زندگی میدهید، زیرا به آن ایمان دارید. در کتاب امثال سلیمان آمده است: «ما از سخنانمان دردمند هستیم.»
وقتی مرد جوانی بودم، شرکتی بود که از باغ کلیسای ما نگهداری میکرد. صاحبش مردی بسیار خوشرفتار، مهربان و خوشمشرب بود. تنها ایرادی که این مرد داشت این بود که همیشه سخنان منفی بر زبان میآورد. هر بار با او صحبت میکردم، از این میگفت که زندگی چقدر سخت است، کسبوکارش رونق زیادی ندارد و تجهیزاتش در حال فرسوده شدناند. او در خانه هم با مشکلاتی روبهرو بود. یکی از فرزندانش رفتار خوشایندی نداشت و مرتب هم بدتر و بدتر میشد. من احتمالاً در مدت ده سال، دو بار در هفته او را میدیدم، اما نمیتوانم حتی یک بار به یاد بیاورم که او در مورد زندگیاش غر نزده باشد و حرفهای منفی بر زبانش جاری نباشد. من نمیتوانستم مشکلاتش را برایش سادهتر کنم، زیرا نکتۀ مهم در زندگی او این بود که با سخنانش زندگیاش را میساخت و آیندۀ خود را پیشگویی میکرد. زمانی که در حال دشنام دادن به آیندۀ خود بود، نمیدانست که همین کلماتی که از دهانش خارج میشود، او را به تله خواهد انداخت.
متأسفانه وی وقتی حدود پنجاهوپنج سال داشت بسیار بیمار شد. او دوسه سالی را در بیمارستان سپری کرد و درنهایت در شرایطی بسیار دردناک و در تنهایی درگذشت. من نتوانستم کمکی به او بکنم، اما با خود فکر کردم که خود او تمام این زندگی غمانگیز را برای خودش پیشبینی کرده بود، زیرا همیشه از این حرف میزد که وی به سن بازنشستگی نخواهد رسید. او تمام آنچه را برای خود پیشبینی کرده بود. به دست آورد.
ممکن است در حال حاضر در شرایط دشواری قرار داشته باشید، اما بگذارید شما را به چالش بکشم: از کلمات برای توصیف وضعیتتان استفاده نکنید، بلکه از آنها برای تغییر اوضاع بهره ببرید. از این کتاب بهعنوان راهنمای خود استفاده کنید و هر روز پیروزی خود را اعلام کنید. سلامتی خود را اعلام کنید. فیض خدا را در زندگیتان اعلام کنید. فراوانی را اعلام کنید.
شما با آنچه میگویید به زندگی خود شکل میدهید؛ بنابراین در تمام طول روز باید بگویید: «من لطف خدا را با خود دارم. من میتوانم همۀ کارها را با کمک خدا انجام دهم. من مبارک هستم. من قویام. من سالم هستم.» با این کار به زندگی خود برکت میدهید و به نفع آیندۀ خود صحبت میکنید. اگر صبح که از خواب بیدار شدید احساس افسردگیکردید، هرگز از آن حرفی نزنید و نگویید: «باز هم یک روز مزخرف دیگر! اصلاً دلم نمیخواهد سر کارم بروم. از سروکله زدن با این بچهها خسته شدهام.» به جای گفتن این سخنان، بلند شوید و بگویید: «امروز، یک روز عالی در پیش خواهم داشت. برای شروع این روز عالی هیجانزدهام. بیتردید اتفاقات خوبی برایم رخ خواهد داد.»
شما باید سخنان خود را طوری انتخاب کنید که همان آیندهای را برایتان بسازد که میخواهید. شاید در ناامیدی به سر میبرید. شاید زندگی مشترکتان خوب پیش نمیرود. شاید ترفیعی را که مدتها منتظرش بودهاید، دریافت نکردهاید، اما به جای اینکه شکایت کنید و بگویید: «خب، تعجبی ندارد، با این شانسی که من دارم نباید هم اتفاق خوبی برایم بیفتد.» اظهارات شما باید اینگونه باشد: «من میدانم زمانی که خدا دری را میبندد در دیگری را باز خواهد کرد. خداوند از چیزی که به ضرر من است استفاده میکند تا آن را به فایده و سود من بدل کند. من نهتنها از مشکلات بیرون میآیم، بلکه بهتر از گذشته خواهم بود.»
پیروزی خود را اعلام کنید.
این چیزی است که من به تجربه آموختهام. شما آنچه را خود دربارۀ خودتان میگویید، بیشتر از آنچه هر کس دیگری در موردتان میگوید، باور خواهید کرد. به همین دلیل هم هست که باید مرتب به خود بگویید: «من مبارک هستم. من سالم هستم. من قویام. من باارزشم. من بااستعدادم. من آیندۀ روشنی دارم.» زمانی که این سخنان از دهان شما بیرون میآیند و به گوشتان میرسند، بهتدریج همین تصویر را در درون شما ایجاد میکنند.
روزی مطلبی در مورد پزشکی در اروپا خواندم که چندین بیمار داشت که تحت درمان طب مدرن قرار گرفته، اما بهبود نیافته بودند. بنابراین او به آنها نسخهای خیلی غیرمعمولی داد. او به آنها گفت هر ساعت سه یا چهار بار بگویند: «من هر روز بهتر و بهتر میشوم.»
طی چند ماه آینده وی نتایج چشمگیری به دست آورد. بسیاری از این بیماران که با داروهای معمولی بهبود نیافته بودند، ناگهان احساس بهتری داشتند و بهتدریج بهتر و بهتر شدند.
متوجه هستید که چه شد؟ همانطور که آنها بارها و بارها از زبان خود میشنیدند: «من بهتر میشوم. سلامتی من برمیگردد.» این کلمات تصویری جدید از آنها در درونشان میساخت. فقط کمی بعد، آنها خود را قوی و سالم میدیدند. هنگامی که شما یک تصویر از خودتان در درونتان میسازید، خدا آن را در خارج نیز تحقق میبخشد. شما میتوانید زندگی خود را با کلمات منفی به شکست قفل کنید یا با سخنانتان ایمان و پیروزی را به زندگی خود وارد کنید. شما میتوانید با آنچه در مورد زندگیتان میگویید، آیندهای کاملاً متفاوت برای خود بسازید.
من افرادی را میشناسم که همیشه خسته و عصبیاند. آنها دائماً میگویند: «من خیلی خستهام، اصلاً انرژی ندارم.» آنها آنقدر در این مورد صحبت میکنند که آن را به یک واقعیت تبدیل میکنند. آیا میدانید هرچه بیشتر در مورد چیزی صحبت کنید، بیشتر آن را بهسوی خود جذب خواهید کرد؟ انگار شما آن را تغذیه میکنید. اگر صبح از خواب برخیزید و فقط در مورد اینکه چقدر احساس بدی دارید، چقدر خستهاید و چگونه هیچچیزی سر جای خودش نیست صحبت کنید، در حال شکست دادن خودتان هستید. شما با این سخنان در حال کندن چاهی هستید که خود در آن به دام خواهید افتاد.
در مورد مشکلات صحبت نکنید. در مورد راهحلها حرف بزنید.
کتاب مقدس میگوید: «بگذارید ضعیفها بگویند، من قوی هستم.» توجه داشته باشید که نمیگوید: «بگذارید ضعیفها در مورد ضعفشان صحبت کنند. بگذارید افراد ضعیف با پنج تن از دوستانشان تماس بگیرند و در مورد ضعفهایی که دارند حرف بزنند.» یا «بگذارید ضعیفان از ضعفهایشان شکایت کنند.» نه، چنین نمیگوید، درواقع کتاب مقدس میگوید: «بگذارید ضعیفها دقیقاً آن چیزی را بگویند که برخلاف احساسشان است.»
بهعبارتدیگر، لازم است راهی را که همیشه میرفتید دنبال نکنید و از سختیها و بدیها در مورد خود صحبت نکنید. از راهی حرف بزنید که مایلید در آن قدم بردارید. اگر صبح، زمانی که از خواب بیدار میشوید، احساس خستگی و بیحالی میکنید، به جای اینکه بیشتر از همیشه از خستگی شکایت کنید، باید اعلام کنید: «من با خداوند نیرومند هستم. من پر از انرژی هستم. قدرتم مرتب بیشتر میشود و امروز، یک روز عالی خواهد بود.»
وقتی این کار را انجام دهید، نهتنها احساستان تغییر خواهد کرد، بلکه این کار موجب تغییر رفتار شما نیز خواهد شد. شما دیگر ذهنیت ضعیف، شکستخورده و قربانی نخواهید داشت. شما با ذهنیتی پیروز از خانه بیرون خواهید رفت. سبکبال، با لبخندی بر چهره و گردنی افراشته قدم خواهید برداشت. این کلمات میتوانند به بالا رفتن روحیۀ شما کمک کنند و باعث شوند خود و شرایطتان را از یک چشمانداز کاملاً جدید ببینید.
شما نمونه هستید. شما شاهکار هستید. شما دارایی باارزشی هستید. وقتی صبح از خواب بیدار میشوید، به افسردگی اجازه ندهید وجودتان را دربر گیرد، به آینه نگاه کنید و به جای اینکه بگویید: «آه، ببین، عمرم چقدر سریع گذشت. موهای خاکستریام را نگاه کن. این چینوچروکها را ببین!» باید لبخند بزنید و بگویید: «صبح بخیر زن زیبا. صبح بخیر مرد خوشتیپ. صبح بخیر، مخلوق مبارک، مرفه، موفق، قوی، بااستعداد، خلاق، بااعتمادبهنفس، مطمئن، منظم، بندۀ مورد علاقۀ خدای متعال.» این جملات را در درون بپذیرید و آنها را با ایمان بر زبان بیاورید تا آیندۀ شما را بسازند!