
ساکن خیابان بهشت
نسخه الکترونیک ساکن خیابان بهشت به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره ساکن خیابان بهشت
مامان وقتی که مُرد، دمدمهای صبح یک روز بارانی دی ماه بود. هوا گرگ و میش بود و سوز داشت. دراز کشیده بود روی تخت شماره سه بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان، کنار پنجرهای که رو به خیابان بود و پردههای آبی داشت. لوله داخل نای را با باند سفیدی محکم بسته بودند به چانهاش، و آنطور که دستهایش را بسته بودند به کنارههای تخت آدم خیال میکرد دکترها زندانیاش کردهاند تا از این دنیا فرار نکند، هرچند مامان حتی نمیتوانست جُم بخورد. دکترها من را نبسته بودند به صندلی، ولی من هم نمیتوانستم از روی صندلی تختخوابشوی بیمارستان مفرح جُم بخورم. مچاله شده بودم انگار. چسبیده بودم به نشیمن صندلی، از سه روز قبل که قرار بود مامان به هوش بیاید. مامان قرار بود در بخش ریکاوری بعد از عمل جراحی به هوش بیاید، از تخت پایین بیاید و مرا بغل کند. ولی به هوش نیامد، دیگر هرگز چشمهایش را باز نکرد، رفت توی کما و سر از بخش مراقبتهای ویژه درآورد.
نظرات کاربران درباره ساکن خیابان بهشت