زندگی به انسان هیچگاه فرصت دوبارهای نمیدهد. اگر برای رویاها و آرزوهایمان از همین امروز تلاش نکنیم. بیشک تا لحظهی مرگ در حسرت رویاهای از دسته رفته میمانیم. گاهی شرایط زندگی به گونهای است که دردها و رنجها از ما آمال و آرزوهایمان را میگیرند. اما نباید بگذاریم ستارهی امید درونمان خاموش و تاریک شود. دل بیآرزو دلی مرده است.
کتاب مرگ و مرگ کینکاس A Morte e a Morte de Quincas Berro d'Água توسط ژرژه آمادو نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1959 به زبان پرتغالی در برزیل به چاپ رسیده و منتشر شد. این کتاب در سال 2012 با عنوانThe Two Deaths of Quincas Wateryell توسط باربارا شلبی Barbara Shellby به زبان انگلیسی ترجمه شد. این رمان یکی از داستانها به سبک مدرنیست محسوب میشود. داستان کتاب مرگ و مرگ کینکاس در ژانر جنایی نوشته شدهاست. این کتاب صوتی داستان خود را در دوازده فصل روایت میکند.
کتاب مرگ و مرگ کیناس یکی از داستانهای مردمان فقیر نشین با هیا در حومه شهر سالوادور است. داستان این کتاب تخیلی و یا زادهی ذهن خلاق نویسنده نیست، بلکه داستانی واقعی در مورد زندگی یکی از افراد این منطقه است. کینکاس بوربا یکی از مردمان قدیمی منطقه باهیاست که همه مردم او را میشناختند. او یکی از کارمندان قدیمی اداره دارایی شهر سالوادور بود. کینکاس مانند تمامی مردمان عادی در جوانی ازدواج کرده و صاحب فرزند شده بود. فرزندانش نیز ازدواج کرده بودند. از زمانی که بازنشسته شده بود زندگی بسیار معمولی و آرامی را کنار خانوادهاش داشت. اما به سرعت این آرامش تبدیل به یک طوفان ویرانگر شد. او به یک باره زندگی فرزندان و همسرش را رها کرد و آواره شد. هیچ کس نمیدانست در واقع کینکاس به دنبال چه بود؟
پشت سر او حرفهای بسیاری وجود داشت برخی میگفتند که خوشی زیر دلش زده، برخی میگفتند که معتاد شدهاست و برخی دیگر معتقد بودند که خانواده خوبی نداشتهاست. اما در واقع هیچ گاه کسی نفهمید که چرا او زندگی آرام و راحتش را به آوارگی ترجیح داد. کینکاس به قمار روی آورده بود و در پی لذتهای بیپایان بود. در ابتدا خانوادهاش بسیار نگران او بودند و به دنبالش میگشتند. اما خانوادهاش نیز او را رها کردند و به زندگیشان پرداختند. کینکاس روزها و شبها با دوستانش شراب مینوشید و در خیابانها ولگردی میکرد. کارهای او برای خانوادهاش، باعث سرافکندگی بود. اما در نهایت روزی زندگی او در یک اتاق کوچک در شمایل فروشی به پایان رسید. مرگ کینکاس موج عظیمی از شایعات را همراه با خودت داشت. به مرگ او خانوادهاش نمیدانستند که باید به خاطر رهایی از دردسرها و بد نامیهای پدر خشنود باشند، یا گریه کنند که پدرشان را از دست دادهاند. اما در هر صورت با مرگ او بازار شایعات دوباره رونق گرفت. رسوایی او در اواخر عمرش آنقدر زیاد شده بود که نام و عکس او در روزنامههای باهیا به عنوان سردسته ولگردها چاپ میشد. منطقهی باهیا منطقه کوچکی بود که همه افراد یکدیگر را میشناختند. به همین دلیل برای حفظ آبرو خانواده کینکاس باید مراسم تدفین برای پدرشان میگرفتند. آنها دوست نداشتند که کسی خبر از مراسم داشته باشد و شرکت کند. به همین دلیل این مراسم را مخفیانه برگزار کردند و خودشان پای تابوت پدرشان تا زمان دفن ایستادند.
تنها کسانی که برای مراسم تدفین آمدند دوستانش بودند. زمانی که دوستانش آمدند خانواده کینکاس آنها را ترک کردند. دوستان در آخرین شب بودن کینکاس بروی زمین در کنار تابوت او نشستند و از خاطراتشان گفتند، شراب نوشیدند، شعر خواندند و برای از دست دادن دوستشان اشک ریختند. او دوست بسیار خوبی برای آنان بود، مردی بامعرفت و مهربان. کینکاس از زمان بچگی آرزو داشت که ملوان شود. اما هیچگاه نتوانست به آرزویش برسد و مجبور شد، که این آرزو را همراه با خود به دیار باقی ببرد. دوستانش از این علاقه وی خبر داشتند و به همین دلیل تصمیم گرفتند که او را در آخرین شب بودنش به آرزویش برساند. آنها جسد کینکاس را به اسکله بردند. اما یک طوفان سهمگین قایقی که جسد و دوستان در آن بودند را درهم شکست. جسد به همراه دوستان کینکاوس درون آب افتاد و غرق شد. از این حادثه فقط تعداد کمی از دوستان کینکاس مانند کیته ریا زنده به ساحل بازگشتند. کتاب خاطرات پس از مرگ براس کوباس کوباس نوشتهی ماشادو دآیس درون مایهای شبیه داستان مرگ و مرگ کینکاس دارد. نویسنده این کتاب نیز مانند ژرژه آمادو و گابریل گارسیا مارکز کوبایی است. او از تجربیات نزدیک به مرگ در کتابش گفته است. به علاوه جفری لانگ نیز کتابی درمورد جهان آن سوی مرگ نوشته است.
با اقتباس از داستان کتاب مرگ و مرگ کینکاس در سال 1998، یک فیلم سینمایی مصری ساخته شد. نام این فیلم «جانت الشیاطین» Gannet El Shayateen است. این فیلم توسط کارگردان اسامه فاوزی Osama Fawzy ساخته شدهاست. به علاوه جوایز ملی و بینالمللی بسیاری را نیز بدست آورد. در سال 2010 نیز یک فیلم سینمایی با اقتباس از کتاب مرگ و مرگ کینکاس در برزیل ساخته شد. در سال 1989 یک فیلم کمدی با شباهت زیادی به این داستان بروی پرده سینماها رفت. نام این فیلم آخرهفته در برنیه Weekend at Bernie است.
کتاب مرگ و مرگ کینکاوس توسط قاسم مومنی به زبان فارسی ترجمه شدهاست. نسخه چاپی این کتاب در سال 1398 توسط انتشارات نشر خوب به چاپ رسید. نسخه صوتی آن نیز در سال 1399 توسط انتشارات کتاب صوتی نشر خوب منتشر شد. گویندهی این کتاب صوتی علی مصفا است. نسخه چاپی نسخه صوتی کتاب مرگ و مرگ کینکاس نیز در فیدیبو موجود است. . شما میتوانید کتاب صوتی مرگ و مرگ کینکاس به قلم ژرژه آمادو، ترجمه قاسم مومنی، گویندگی علی مصفا و انتشارات نشر خوب را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
قاسم مومنی کار ترجمه را از اتمام دوران تحصیلات خود آغاز کرد. او فارغ التحصیل رشته مترجمی زبان فرانسه از دانشگاه علامه تهران است. این مترجم علاقه بسیاری به ترجمه داستانهای ادبی دارد. به علاوه آثاری نیز در زمینه ترجمه کتابهای سینمایی دارد. از دیگر آثار این نویسنده میتوان به مقدمه کیمبریج بر ساموئل بکت، قصههای ترسناک عمو مونتاگ، سولاریس، فیلم و فلسفه، هیستری و ... اشاره کرد.
صدا پیشه این کتاب علی مصفا، یکی از بازیگران پرتوان کشورمان است. علی مصفا در یازدهمین روز از آذر ماه سال 1345 چشم به جهان گشود. او زادهی شهر تهران است. علی مصفا ریشههای بسیار قوی در هنر دارد. او فرزند مظاهر مصفا و امیربانو کریمی، نوه کریم فیروزکوهی از شاعران معاصر، نتیجهی حاج ملا رجبعلی از تغزیه خوانهای نامی عهد ناصری و موذن است. آقای مصفا تحصیلات عالیه خود را در رشتهی عمران دانشگاه تهران به اتمام رسانیدهاست. به علاوه او همسر لیلا حاتمی از بازیگران نامی و اصیل ایرانی نیز هست. آقای مصفا فعالیتهای هنری خود را در سال 1371 با فیلم سینمایی امید آغاز کرد. از فعالیتهای هنری او در زمینه فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی میتوان به کیف انگلیسی، آهو، جهان با من برقص، روزهای نارنجی، وارونگی، لیلا و ... اشاره کرد. نام این هنرمند امروزه به عنوان بازیگر، کارگردان، نویسنده و تهیه کننده شناخته میشود. علی مصفا تاکنون جوایز بسیاری از جمله جایزه سیمرغ بلورین، تندیس زرین، جایزه فیپرشی، جایزه هیئت داوران و ... را بدست آوردهاست.
ژرژه لیال آمادو دِ فاریا Jorge Leal Amado de Faria با نام هنری ژرژه آمادو شناخته میشود. او زاده دهم ماه آکتبر سال 1912 است. آمادو در شهر باهیا در برزیل چشم به جهان گشود. آمادو در منطقهای زندگی میکرد که بدبختی و مبارزات مردمی علیه شرایط بردهداری را هروز میدید. او در دبیرستانی در سالوادور، تحصیل کرد. در سن 14 سالگی به عنوان یکی از بنیانگذاران «آکادمی شورشیان مدرنیست» با چندین مجله همکاری کرد و از همان زمان زندگی ادبی او آغاز شد. او پسر عموی وکیل، نویسنده، روزنامهنگار و سیاستمدار برزیلی گیلبرتو آمادو است. اولین کتاب این نویسنده در سال 1931 به نام «شهر کارناوال» منتشر شد. از آثار منتشر شده توسط این نویسنده میتوان به سرزمین بیپایان، سروان شنزار، دریای مرده، برداشت، گابریلا، میخک و دارچین، کمین بزرگ، ناپدید شدن سانتا و ... اشاره کرد. این نویسنده، شاعر و استاد دانشگاه در ششم ماه اکتبر سال2001 در برزیل درگذشت.
ساعت ده لئوناردو از روی پیت نفتی بلند شد. به طرف شمعها رفت و به ساعتش نگاه کرد. ادواردو را که در صندلی تنگ افتاده و با دهان باز خوابیده بود بیدار کرد.
«من میروم. صبح ساعت شش برمیگردم تا وقت داشته باشی به خانه بروی و لباس عوض کنی.»
ادواردو کش وقوسی به پاهایش داد و یاد تختخوابش در خانه افتاد. گردنش درد میکرد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 364.۲۹ مگابایت |
مدت زمان | ۰۲:۳۹:۱۱ |
نویسنده | ژرژه آمادو |
مترجم | قاسم مومنی |
راوی |