سلام، سلام به آنان که شعر مینویسند.
به آنان که از شاخ و برگِ روزگار مینویسند.
سلام به پیشکسوتهای شاعر که شعرشان فراموش نشدنی است. زیرا از هر مصراع اشعارشان، طنینِ پند و اندرز و گاهی عبرت شنیده میشود.
برای همین خداوند را شاکرم که به من توانایی سراییدن شعر را اعطا کرد. شعرهایی نه سخت و پُر واژه بلکه برگرفته از ذهن و قلبم.
توانایی آن چنانی نداشتم اما خداوند بسیار رحمان و رحیم است که به من توان اعتماد به خود را داد. توان نوشتنِ شادی و غم و دردهای روزگار، آن هم در قالب شعر.
بعد از خدا نیز اراده و تشویق عزیزانم بیتأثیر نبودند، از جمله همراهی فرزند کوچکم، در حدی که شهامت و انگیزه نوشتن را به من داد؛ تا توانستم دیدگاه و احساسم به زندگی را، در قالب کلمه منتشر کنم.
از خداوند شاکرم و از آن بلند مرتبه میخواهم به شکلی دستم را بگیرد که لیاقتش را داشته باشم زیرا میخواهم لحظه بلند شدن، به بنده اش بی نیاز باشم.
خدای رحیم این بنده ناتوان از تو یاری میخواهد کمک کن تا آنچه میدانم بر کاغذ آورم. امیدم به خداست و میدانم که او حافظ و کمک کننده همهی مخلوقات است. پس با لطف و محبت او شعرم را آغازمیکنم.
الهی به امید تو
صغراکیمیایی